هانیهانی، تا این لحظه: 13 سال و 11 ماه و 2 روز سن داره
هامینهامین، تا این لحظه: 9 سال و 3 ماه و 20 روز سن داره

هانی و هامین گل پسرای مامان و بابا

محرم و ...

1392/9/2 11:46
نویسنده : مامان نیره
654 بازدید
اشتراک گذاری

سلام به حسین (ع) و اهل بیتتش علی اصغر ، سکینه و ....

این روزا هوای شهرمون گرفته است مثل دل کوچیک سکینه و رقیه

این روزا هوای شهر هوای خاصیه هوای محرم و .....

هانی من مثل همه بچه ها امسال فهمید محرم یعنی چی ؟حسین یعنی کی ؟شب تاسوعا بود که با هم رفته بودیم دکتر  من حالم زیاد خوش نبود بعد از ویزیت یه خورده تو خیابونا قدم زدیم هیئت ها دیدیم دسته ها دیدیم پرچم های قزمز و سبز و سیاهی که بود دیدیم که انگار برای هانی تازگی داشت پرسید مامانی چرا اینهمه پرچم ایرانو گذاشتند چرا آقاهه همش می گه حسین حسین حسین.

از حرفش خندم گرفت ولی توی ذهن کلمات و واژه ها حلاجی کردم تا بتونم براش طوری توضیح بدم که بمونه تو دلش بمونه تو ذهنش که هر دفعه اسم حسین و محرم شنید بگه می دونم یعنی چی ؟ گفتم هانی جونم همه پرچم ها واسه محرمه واسه امام حسین (ع) .آین آقا اینقدر مرد خوبی بود اینقدر مهربون بود که دشمناش دوستش نداشتند به خاطر همین یه روز تصمیم گرفتند با تیر و کمان بزننش و بکشند به خاطر همین ما مردم چون امام حسین (ع) خیلی دوس داریم به خاطرش پرچم های سیاه می ذاریم و ناراحت می شیم و گریه می کنیم . با این حرفام سیل سوالهای هانی هم شروع شد چرا کشتند تو گفتی مهربون بود ؟ چرا با تیر زدنش و چرا چراچراچراااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااا.

اینقدر چرا چرا گفت که دیگه نمی دونستم اول چی گفته بودم که جمعش کنم مونده بودم .دل شکستهتعجب

اول محرم بود که عمه بابایی فوت کرد ازش خاطرات خوبی دارم اینکه وقتی برای تو حامله بودم برام همیشه غذا درست می کرد می داد یا اینکه سبزی خوردن همیشه برام می فرستاد زنه مهربونی بود این چند روز اونجا بودیم و تو خسته شده بودی می گفتی دیگه نریم خونه عمه بابایی .ناراحت

شب تاسوعا بعد از اینکه اینقدر چرا چرا کردی بردمت هیئت شوهرخاله پویا وقتی سر کوچه رسیدیم ازم خواستی نبرمت خونه عمه بابایی خیلی گرفته بودی ناراحتوقتی کوچه رو نگاه کردی دیدی نه این فرق می کنه با اونجا یه لبخند گشاد بهم زدی نیشخندو گفتی آفرین مامانی آفرین مامانی گلم که منو نبردی خونه عمه بابایی دستت درد نکنه منو آوردی هیئت پسر خوبی می شم اصلا اذیتت نمی کنمقلب قربونت خستگیت برم خلاصه اذیت نکرد اصلا فقط دقیقه به دقیقه می گفت دستشویی داریم و آب می خوام وای اینجا چقدر گرمه دیگه خسته شده بودم اینقدر بلند شده بودم از هیئت هیچ چیه نفهمیدیم هیچ بیقه هم اذیت کردم . عصبانی

روز عاشورا هم پیش عمه ها بودیم شما هم زنجیر بدست برای امام حسین (ع) زنجیرزنی می کردی . اما شب شام غریبان رفیتم محل زن عمو مریم خیلی خوب بود نمایش روز عاشورا را اجرا کردن دقیقا چیزهایی که برات تعریف کرده بودما حالا به صورت نمایش دیدی خوشحال بودم از اینکه می دونستی چی به چیه تمام حرفام به عینه می دیدی اسب که یه شخصی مثلا دشمنه سوار بود و شخصی که مثلا امام حسین (ع) بود که توسط دشمن کشته می شه و بچه هایی که گریه می کردن خلاصه همه چیزو دیدی اینقدر غرق در فکر بودی و نگاه می کردی  اصلا دیگه به فکر اذیت کردن نبودی چشمک

الان دو شبه شما شدی مداح ما تو خونه برای ما مداحی می کنی از خنده مردیم ملاقه بدست مثلا یلندگوه شعر می خونه تکه هایی که از هر جا شنیدی رو به هم وصل می کنی می خونی . بچه های حسین گریه می کنند آخ آخ حسین رو دشمن می توشه ( می کشه خودمون) آخ آخ خانمها بلند صلوات بدین صلوات بعد هی تکرار می کنی چشمک

هیچ عکسی از این صحنه های قشنگ ، زنجیر زنی ، مداحیش ندارم بی ذوقم نه ناراحتعصبانیآخه یه مدته دوربین تا روشنش می کنم قفل می کنه

خودم مطالبی که عکس نداشته باشه خوشم نمی یاد.حالا این یکی که تو گوشی بابا بود غنیمته واسه خودش

همش دوس داشتی بری از اون آقا پرچم بگیری مثل اون تکونش بدی ناچاراً رفتم اجازه گرفتم  دادم دستت.

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (2)

❤دو نیمه قلبم❤
1 آذر 92 23:31
سلام نیره جون خوبی؟ هانی گلی خوبه؟ پس شده مداح اهل بیت ایشالله الان حالت خوب شده باشه عزیزم.سلامت باشی تسلیت میگم.روحشون شاد نیره دوربینتو درست کن حتما" سلام عزیزم الهی مرسی از اینکه به ما سر می زنی به فکرتون هستم چی کنم که واقعا نمی رسم هر روز بیام . هانی من هی بد نیست باور می کنی برای دوربین هم وقت ندارم ولی به همین زودی این کار می کنم حتماً