جور واجور
سلام به همه دنیای من
مامانی ببخشید این چند وقت نبودم نیومدم شاید از کلی خاطرات که باید ثبت می شد دور موندم ولی تا جایی که یادم باشه حتما برات می نویسم.
عسلم این چند وقت واقعا حالم خوب نبود خیلی درد ،عذاب ، مریضی و ... کشیدم فقط فقط بخاطر یه فسقلی دیگه مثل خودت یه عزیز دیگه مثل خودت یکی دیگه می خواد مثل تو بشه همه دنیام و بشه وجودم. امروز اگر شروع کردم به نوشتن به خاطر اینکه فکر کنم فسقلی کوتاه اومده از اذیت کردنم خدای شکر خوبم دیگه معده درد ندارم ولی سختتر از اون اومده سراغم سردرد دیونه ام کرده الان ده روز میشه سرما خوردم چون دارو نمی تونم استفاده کنم درمانش طول می کشه فقط می تونم با بخور دادنم آروم بشم.
خوب هر خاطره ای ازت به یادم را خلاصه می گم تا هم داشته باشیشون هم من بتونم این پستو طولانی نکنم.
اولیشو از تولدت می گم:
روز تولدت عالی بود ولی متاسفانه تازگیها یاد گرفتنی از عکسایی که خوشت نیاد پاکشون می کنی و با گوشی من هر چی عکس بوده پاک شده یه چند تایی که خاله و عمه داشتن گرفتم که میزارم برات تو تولدت بود که به همه اعلام کردیم یکی دیگه داره به جمعون اضافه میشه اولش باور نمی کردن چون من همیشه مخالفم بودم می گفتم فقط تک فرزندی اما شد اینکه تو پست قبلی گفتم معجزه واقعا معجزه شده بود عین هانی ولی بعد خوشحال شدن همه بهمون تبریک گفتن
سلام به همه مامانای عزیزو و با تاخیر تبریک
امسال هم مثل سال گذشته اداره برامون یه سفر کوتاه و یه روزه به چابکسر را ترتیب داد و منو و پسری با هم رفتیم چابکسر منتها این دفعه هوا زیاد خوب نبود و هانی هم که عاشق دریا نتوست شنا کنه و واقعا ناراحت بود خیلی اصرار کرد ولی خیلی سرد بود
روز بدی نبود یعنی خوب هم نبود یه چیز بین خوب و بد .
رفتنمون به چابکسر:
بارها گفتم باز می گم عاشق دریای و شنا یعنی دریارو ببینی دیگه هیچ چیزیو محل نمی کنی خیلی خوش گذشت جمع شلوغی بودیم با بچه خوش گذرونیدی کلی شن بازی و شنا ولی ایبنار همش لرزیدی ولی با این حال باز تو دریا بودی دو روز اونجا موندیم شما هم حسابی به قول خودت حال کردی . این دو روز برخلاف دفعه قبل حسابی شنا کردی و تلافی کردی خوش عسلم
و لاهیجان
کل کل پسر و پدر :
یه مدته پسر و پدر با هم در افتادن روی اینکه من عشق کدومشون هستم یه روز از دهنم در رفت به هانی گفتم تو عشق منی همین باعث شد یه کل کل حسابی پدر و پسر .شاید سه روز بعدازظهر و شب همین بحث بینشون بود آخر کلافه شدم گفتم هر دوتاتون باید تنبیه بشین من عشق هیچکدوم نیستم این حرف باعث شد یه روز آتش بس باشه ولی باز با خندیدن من به روشون جنگ ادامه پیدا کرد تا اینکه یه روز هانی خیلی منو عصبانی کرد منم به خاطر تلافی کردن کارش سریع بهش گفتم من هیچوقت عشق تو نمیشم این شد که هانی فعلا کوتاه اومده و در حال راضی کردن که حداقل اجازه بدم یه ذره عشقش باش هر چند این وسط بابایی زیادی موش میدونه هی برات کری می خونه ولی برای اونم دارم
سفر چند روزمون به استان خلخال :
برای تعطیلات عید فطر تصمیم گرفتن که بریم سمت خلخال خیلی جای با صفایه یعنی جاده اش واقعا زیبا بود و این جمله معروف بگم طبیعت بکر و واقعا سرد بود از خوش شانسی من بود که تو این سفر معده درد خوب شد اما به جاش سر دردهای وحشتناک سراغم اومدن که شبا واقعا با بستن روسروی به سرم اونم اینقدر محکم که بتونم یه چند ساعتی بخوابم ولی در کل خیلی خوب بود و خوش گذشت
اینم عکسا هر چند اینم بگم توی این مدت نه من حالی داشتم که ازت عکس بندازم و نه تو رقبتی نشون میدادی چون از وقتی دوربینو شناختی زیاد اجازه نمیدی ازت عکس بندازم به خاطر همین منم زیاد گیر نمی دم بهت.