هانیهانی، تا این لحظه: 13 سال و 11 ماه و 26 روز سن داره
هامینهامین، تا این لحظه: 9 سال و 4 ماه و 13 روز سن داره

هانی و هامین گل پسرای مامان و بابا

شب یلدا و هانی

1390/10/12 13:10
نویسنده : مامان نیره
241 بازدید
اشتراک گذاری

سلام به تمام هستی ام

خوبی نازکم شب یلدات مبارک پسری ، عسلی انشاء اله که ١٢٠ تا ازاین شبیلداها ببینی.قربونت برم

یه شب قبل از یلدا ما برای دایی و زن دایی یلدایی بردیم دایی کلی وسایل خریده بود واسه زن دایی سماء تو هم مریض بودی حال نداشتی به خاطر همین یه خورده گوشه گیر بودی ولی خب آخرش یه کم با بچه ها بازی کردی .خاله مریم نتوسته بود بیاد آخه عمو یاسر مریض شده بود نمی تونستن بیان انشاء اله عمو یاسر زود و زود خوب شه .

ساعت ١٢ رسیدیم خونه خیلی لجبازی کردی و بعد از یک ساعت بیقراری خوابیدی .خوابتا یه خورده از کارهامو انجام دادم نیم ساعتی شد تو خواب ناله می کردی خواستم بهت شیر بدم با خوردن یه کم از شیر از سر شب هر چی خورده بودی بالا آوردیحالت تهوع (گلاب به روحتون) خیلی ترسیدم بابا روصدا کردم سریع تو رو بغل کرد و برد دست و صورتو شست همه لباساتو عوض کرد منم رو تشکی رو جمع کردم تو سب گذاشتم بعد از اون یه خورده سرحال شدی بابا هم کلی باهات بازی کرد بعد که خسته شد من و تو با هم رفیتم اتاقت با هم بازی کردیم تا ساعت ٣٠/٤ صبح دیگه فراموش کرده بودم که بابا جون من صبح باید برم سرکار ولی خب بخاطر گل پسری تحمل کردم .فوتبال کردیم چه فوتبالی در اخر هم شیشه کمدم شکست . البته شما اومدی در ببندی که محکم بسته شد شیشه شکست .

شب یلدا اصلی هم که خونه مادر جون بودیم شما بهتر از دیشب بودی کلی با مهدیرقص و یلدا و بیتا بازی کردی هندونه بخور شده بودی چه جور.خدای شکر یه کم هم غذا خوردی غذا.مادر جون کلی تدارک دیده بود برامون .امسال شب یلدا خاله پروین و مریم و سحر پیش ما نبودن .دور هم جمع شدیم گل یاپوچ بازی کردیم بعد دیگه رگ مسخرگی من گل کرد کلی خندیدن به طوری که از چشمامون اشک می ریخت خیلی خوش گذشت خیلی .

به سفارش مدیر وبلاگ عکسها تو ادامه مطالب هستش.

این عکس برای شبی که برای زند دایی سما یلدا برده بودیم و شما مریض بودی و تب داشتی اینجا هم در حال خوردن موز هستی .

اینجا هم که دیگه اخر شب یه خورده تبت اومده پایین داشتی رقص می کردی .قربونت برم نفسم

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (0)