سال نو ، بهار نو
بهار
زمستان کوله بار برفی اش را میبندد و زمین لباس عروس سفیدش را از تن در می اورد.
هر گامی که زمستان بر میدارد پشت سرش ادم برفی ها ی چاق شروع به اب شدن میکنند و جای خود را به سبزه های نوجوان و شاداب بهاری میبخشند.
صدای شادی رود هنجره ی طبیعت را به صدا در می اورد و چشمان گریان اسمان از دور شدن زمستان قطره ای از اشک بلورین خود را یر روی شاخه های پرمهر درخت کوهستان پیر می اندازد و از شدت ناراحتی شروع به گریه ای ناپایدارمیکند.
و گل های نوزاد صورتی رنگ کوچک زیر سایه ی مادران بلند قدشان میروند و با خیال اسوده میخوابند.
خرس قهوه ای رنگ غار تنها از خواب چند روزه خویش بر میخیزد و با شادی روبه جنگل که از دور به شکل یاقوتی سبز میدرخشد روانه شده و در راه فرا رسیدن سال نو را به دوستان خود تبریک میگوید و این است افسانه بهار و فرا رسیدنش.
سال نو و بهار نو را به همه وبلاگیهای عزیزم به همه مامانیای مهربون و باباهای خوب تبریک میگم انشاء اله سالی پر از سلامتی و خوشی و پر برکت باشه .الهی آمین
بریم به سال جدید آقا هانی و کارهای جدیدش
میگن سالی که نکوست از بهارش پیداس واقعا راست گفتن بارون و برف و آفتاب و باد گرم خلاصه همه چی داشتیم از همه باحال تر دو روز برف داشتیم .یک هفته قبل از سال مرخصی گرفتم که بریم مسافرت ولی نشد تو همون هفته هانی دوبار مریض شد یه پنی سلین نوش جان کرد و یه چرک خشک کن ولی خوب نشده دوباره تب کرد و دوباره دارو فکرشو بکنین خانه تکانی هم رو شاخش بود و از همه مهمتر رنگ آمیزی.رنگ آمیزی دو روز طول کشید از شانسمون هوا خیلی خوب بود زیاد اذیت نشدیم بعد خونه تکونی کردیم و خرید وسایل .عید هم با اینکه خیلی منتظرش بودیم اومد و ما هیچی نفهمیدیم ازش . دوم عید سامیار کوچولومون بدنیا اومد یه پسر ناز و خوشگل تا سوم عید درگیر جاری و بچه اش بودیم که بعد خواهرش پیشش می موند و اگه کاری داشت می رفت من جایگزین می شدم خدای شکر پسر خوبیه اذیت نمی کنه به قول هانی فقط بلده بخوره و بخوابه بچم انتظار داره نیومده باهاش فوتبال بازی کنهروز سیزده بدر هم هوا واقعا عالی بود ما شب 12 تصمیم رفتیم در واقع یهویی شد بریم آستارا .از طرف اداره مهمانسراشو گرفتیم با بر و بچ رفتیم آستارا جاتون خالی حسابی خوش گذشت هوا هم عالی یه کم خرید یه کم کنار ساحل خوب بود و 14 هم برگشتیم.اینم از عید و بهار 93 آقا هانی .