هانیهانی، تا این لحظه: 13 سال و 11 ماه و 15 روز سن داره
هامینهامین، تا این لحظه: 9 سال و 4 ماه و 2 روز سن داره

هانی و هامین گل پسرای مامان و بابا

خواستگاری دایی علی

1390/8/25 13:19
نویسنده : مامان نیره
329 بازدید
اشتراک گذاری

نفسم صبح بخیر

مثل همیشه سرکارم هستم برات می نویسم .دیروز مادرجون و آقاجون اومدن خونه ما موقع نهار بود ولی اونها نهارشون خورده بودن  به خاطر همین دیگه با ما غذا نخوردن .تو می خواستی بخوابی ولی با دیدن آقاجون دیگه نخوابیدی دیدم مادر جون مرددِ هی این دست و اون دست می کنه ؟سوالاشاره  کردم چیزی شده  سوالبعد این که میوه آوردم بابا صدا زدم گفتم بیا جلوتر مادر جون کارت داره .بعد مادر جون با من من گفت با اجازه شما می خوایم بریم برای دایی علی خواستگاری .

بابا گفت : به سلامتی ! مادر جون گفت دوست داریم شما هم تو این مراسم باشین بابا گفت من نمیام ولی اگه دخترتون دوست داره بیاد .منم گفتم حالا که چیزی نشد ما برای  مراسمات دیگه میایم خلاصه هانی جون به خاطر بابا نرفتم خواستگاری دایی علی ساعت ٣٠/١١ شب بود که  اس ام اس دادم به خاله فایزه که چطور بود ؟ چی شد ؟ خواهر شوهرها پسندیدن؟ جواب داد : آره همه چیز خوب بود و به خوشی تموم شد . هورا

مثل اینکه قرار گذاشتن برای هفته بعد بله برون و قرار عقد گذاشتن نمی دونم چطوری بابا حسین راضی کنم که بیاد .هنوز لباس مشکی درنیاورده ؟ هر چی می گم میگه نه .دل شکسته

کارهای قشنگی که انجام می دی برات می نویسم قربونت برم الهی .یکی اینکه یاد گرفتی فقط از یک تا ده می شماری .و بعد چشمک زدن را یاد گرفتی تا می گن چشمک بزن هر دو تا چشمتو می بندی . خیلی توپ بازی رو دوست داری طوری اگه یه توپ ببینی حتماً باید بری شوتش کنی . یکی از کشفیات دایی هات اینه که تو چپ پا هستی همش با پای چپ شوت می کنی .

یکی دیگه اینکه دستو رو لبات می زاری بوس از راه دور می دی الهی فدات بشم با تمام قدرت هم این کار می کنی .نفسم.دوستت دارم عزیزکم

دیروز عید غدیر بود حالا می خوام برات از عید غدیر بگم .

 

 

 

  

 

 

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (2)

مامان سام
28 آبان 90 17:37
هميشه به شادي ايشالا هيچ وقت غم نبيني مامان هاني
مامان سام
28 آبان 90 17:37
نامزدي هم مبارك