مریضی گل پسرم
گل مامان مریض شدی قربونت برم . همینجوریشم غذا نمی خوردی چه برسه به حالا که مریض شدی .
موقع امتحاناتم بود که هی می رفتی و می اومدی می گفتی شکمم درد می کنه
هانی : درد می کنه
مامانی : چی ، کجات
هانی: شیکمم
هانی : نه نه خوب شد .
این حرفها و کارها همینجوری تکرار شد و من جدی نگرفتم فکر می کردم حالا که داره اعضای بدنشو داره می شناسه اینجوری می کنه ولی غیر از این بود دیگه کم کم جدی شد تا حدی که بیقرار شد و گلاب ره روتون اسهال افتاد.
تا اینکه وقت گرفتم رفتیم دکتر . خیلی خوب موندی و آقای دکتر معاینه ات کرد و گفت ورم معده کردی .داروها رو گرفتم تا یک هفته خوردی .که دیگه گفتی خوب شدی . منم بعد از یک هفته داروها را قطع کردم . تا اینکه دو روز پیش دوباره گفتی شکمم درد می کنه .باز جدی نگرفتم ولی شبش دیگه تب کردی صبح که بابا حسین بردتت مهد حالت خوب نبودکه خاله لیلا بهت دارو می ده وقتی من تلفن کردم کفت خوب شدی .وقتی رسیدم خونه حالت خوب نبود زنگ زدم وقت دکتر گرفتم . توی اون چند ساعتم خیلی شکمت کار کرد تا حدی که تمام بدنت سوخته بود و نمی تونستی بشینی نمی ذاشتی برات پماد بزنم ولی با تمام اصرارم و گریه های تو پماد می زدم.
دارو هم از دست من با زور می خوردی ولی از دست بابا خیلی راحتر می خوری.
اینسری هم داروها تو عوض کرد و متاسفانه دکتر برات آمپول گذاشت (پنی سیلین) خیلی گریه کردی قربونت برم ولی باید برای عفونت آمپول می زدی . تا شبش فقط گفتی آقای دکتر آمپول زد ؟
دیشب خدای شکر بهتر بودی و تب نداشتی . خدای شکر .
فعلا عکس جدید ازت ندارم تا بعد