سوال پیچ کردن
سلام مامانی من
وای که چقدر سوال می کنی ؟ یادم میاد وقتی که یه نفر می گفت این بچه اینقدر سوال پیچم می کنه که خسته شدم .منم خیلی با ادا و اطوار می گفتم نه درسش اینه که تو صبور باشی و هر سوالی ازت می کنه جوابشو بدی .هر چی بنده خدا می گفت هر چقدر هم صبور باشی بازم خسته می شی آخرشم می گی که وای خسته شدم .
بندگان خدا راست می گفتن. واقعا سخته وقتی یه چیز را ازت صد بار می پرسه ؟ این چیه ؟ این چیه ؟
دیروز برای هانی لباس جدید خریدیم دیگه شروع شد طرح روی لباس بن تن بود هی پرسید این کیه ؟ این کیه؟ هر بار سوال کرد جوابشو دادم خیلی صبوری کردم ولی باز حرف حرف خودش بود .این کیه ؟
در آخر گفتم هانی حالت بوده ؟ خندید و گفت بله
مامانی : پس چرا اینقدر سوال می کنی ؟ این کیه
هانی : دوباره این کیه ؟
مامانی : در مورد هر چیز باید یکبار سوال کنی !
هانی : باشه .................... این کیه ؟
وای کلی خندیدم باز حرف حرف خودش بود .
مامانی : هانی جون بیا دارو بخور
هانی : من بخورم نه خوردم
هانی : این چیه ؟ داروه
مامانی: اره باید بخوری زود خوب شی
هانی : نه آقای دکتر آمپول بزنه.
پنجشنبه با پسری رفتیم بیرون براش کفش بخرم قربونش برم این کفش تابستونی براش کوچیک شده .رفتم بی بی لند سایر هانی نداشت یعنی همش پسرونه دو تا مدل داشت یکی من خوشم نیومد یکی اصلا سایر هانی نبود . آقا هانی هم تو کفش های دخترونه داشت سیر می کرد . اومدیم نی نی پا از یکی و دو مدل خوشم اومد اما باز سایر هانی نبود کوچکتر بود .یکی رو اورد من خوشم نیومد ولی هانی خودش انتخاب کرد و گفت خوبه مامانی خوبه .
وقتی پاش کردم دیگه درنیاورد یه بند گفت این خوبه .همونها رو پوشید . رفتیم برای خودم مانتو بگیرم
یکی و دو مورد وقتی پرو می کردم سریع می گفت مامانی این خوب نیست ؟ نپوش
منم به حرفش احترام گذاشتم و پس دادم فروشنده متوجه شد گفت خانم خیلی بهتون میومد چرا قبول نکردین ؟ به جای من هانی جواب داد :نه خوب نیست .فروشنده خندید و گفت پس تقصیر تو بود .
هانی : نه تقصیر تو بود .
اومدیم بیرون بارون گرفته بود دوست داشت زیر بارون بره ولی خب نمی شده انگار پاییز بود هوای مطلوب و قشنگ.
داشتیم قدم می زدیم که گفتی : مامانی پول داری ننی (بستنی ) بخریم .
گفتم : پول نه ندارم .تو داری به من بدی
هانی : دستشو الکی برد سمت جیب شلوارشو دست مشت کردشو اورد بیرون بیا مامان گریه نکن .
در ضمن یه ماسک موش هم براش خریدم که نگه داشت تا بابا بیاد خونه بترسونه.
دوستت دارم عسل مامان
میخواد که رانندگی کنه با این ماشین.
در حال نگاه کردن به تلویزیونه