روز کودک
سلام به کودک ناز خودم هانی گلم جیگر جیگرم ناز پسرم
پنجشنبه بابا بهم گفت تنهاست تو نمایشگاه اگه شد برم پیشش تا بهش کمک کنم و زنگ زدم به خاله مریم که تو ببرم اونجا خاله مریم مثل همیشه استقبال کرد و قبول کرد که بری پیشش .
وقتی از مهد اومدیم خونه بهت شیر دادم و تا حدی سیر باشی داری می ری وقتی بهت گفتم که هانی شیر خوردی زود بلند شو تا لباستو عوض کنم بریم خونه خاله مریم .گفتن من همانا و از جا پریدن تو همانا با تمام ذوق و شوق دستاهای کوچولوتو بهم زدی گفتی وای .کلی خندیدم دیگه شیر نخوردی شال گذاشتی دور گردنت و کلاه هم به سر مامان بریم اینقدر بریم بریم کردی که خسته شدم . سریع آماده ات کردم و رفتیم .از این ماشین بزرگا تا حالا سوار نشدی و خیلی دوست داری مات و مبهوت داشتی نگه می کردی .خونه خاله مریم تو فومنه بخاطر همین با مینی بوس می ره . وقتی دادمت به خاله مریم دلم هوری ریخت خیلی نگران شدم وقتی خداحافظی کردم پشیمون شده بودم ولی چه سود شما رفته بودین با رفتنت انگار تمام دل و قلب من رفت خیلی حساس بدی بود هانی من . تمام مدتی که تو راه بودین دقیقه به دقیقه تلفن می کردم آخر سر خاله مریم کلافه شده بود تلفن می کردم می گفت هان دیگه چیه ؟
خلاصه هانی از اون طرف رفتم پیش بابا خیلی شلوغ بود خیلی ساعت 9 شب خاله مریم شما آورد پیشمون الهی قربونت برم با دیدن ما چقدر ذوق ردی پریدی بغلمون . سریع به کمپوت اشاره کردی که می خوای کمپوت گیلاس خیلی دوست داری پسری من. بابا هم رفت از یه غرفه دیگه چاقو گرفت و برات بازش کرد هیچ وقت آبشو نمی خوردی اون روز آب کمپوت هم خوردی برات لذا بخش بود. فدات بشم الهی
اون شب خیلی خسته شده بودم به حدی که رو پاهام نمی تونستم بمونم پاها خیلی درد می کردند اصلا نفهمیدم کی خوابیدم توی خواب و بیدار تصمیم گرفتم که فردا (جمعه ) دیگه نرم به بابا کمک کنم .
صبح جمعه
ساعت 30/8 بیدار شدی بر خلاف میلم بابا گفت امروز بیای عالی می شه منکه دوست نداشتم ولی نتوستم بهش بگم نه.
امروز روز کودک بود بهت تبریک می گم از صبح عمو قناد برنامه داشت تو هم خیلی دوست داری اینجور برنامه ها مخصوصا یه لقمه خنده تمام حرکات عمو مهربون انجام می دی .کارهای عمو قناد هم همین طور حالا بریم یه برنامه ببینم و یا حرکات دیگه . قربونت برم تبریک می گم بهت امروز روز تو . روز کودک از چند روز قبل برات خرید اینترنتی کرده بودم ولی هنوز بسته نرسیده مامانی . حتما عکس وسایلی که برات خریدم می زارم .
حماموت کردم و یه چند ساعتی خوابیدی بعد بردمت خونه مادر جون تا خاله فایزه نگهت داره. مسیر خیلی ترافیک بود ولی خب رفتم پیش بابا. تا ساعت 30/10 .صبح شنبه خیلی سخت بود تا برم اداره بخاطر همین یه دو ساعتی بیشتر خوابیدم و رفتم اداره .
اینم ماجرای این چند روز من.