هانیهانی، تا این لحظه: 13 سال و 11 ماه و 16 روز سن داره
هامینهامین، تا این لحظه: 9 سال و 4 ماه و 3 روز سن داره

هانی و هامین گل پسرای مامان و بابا

چهارشنبه سوری

1390/12/25 11:37
نویسنده : مامان نیره
528 بازدید
اشتراک گذاری

 

چهارشنبه سوری

يکی از آئينهای سالانه ايرانيان چهارشنبه سوری يا به عبارتی ديگر چارشنبه سوری است. ايرانيان آخرين سه شنبه سال خورشيدی را با بر افروختن آتش و پريدن از روی آن به استقبال نوروز می روند.

 چهارشنبه سوري، يک جشن بهاري است که پيش از رسيدن نوروز برگزار مي شود.

مردم در اين روز برای دفع شر و بلا و برآورده شدن آرزوهايشان مراسمی را برگزار می کنند که ريشه اش به قرن ها پيش باز می گردد.

  مراسم ويژه آن در شب چهارشنبه صورت می گيرد برای مراسم در گوشه و کنار کوی و برزن نيز بچه ها آتش های بزرگ می افروزند و از روی آن می پرند و ترانه (سرخی تو از من ، زردي من از تو ) می خوانند.

ظاهرا مراسم چهارشنبه سوری برگرفته از آئينهای کهن ايرانيان است که همچنان در ميان آنها و با اشکال ديگر در ميان باقی بازماندگان اقوام آريائی رواج دارد.

اما دکتر کورش نيکنام موبد زرتشتی و پژوهشگر در آداب و سنن ايران باستان، عقيده دارد که چهارشنبه سوری هيچ ارتباطی با ايران باستان و زرتشتيان ندارد و شکل گيری اين مراسم را پس از حمله اعراب به ايران می داند.

  شکلک های محدثه

یه توضیح مختصر در مورد چهارشنبه سوری بود .

مادر جون صبح زنگ زد و ما رو دعوت کرد برای امشب  آقا هانی باشی گل پسر من دو روز ه که مریض هستی فعلا داری دارو می خوری حالا ببینم تا شب چه جوری هستی ؟

اصلا حالت خوب نیست نگرانهمینجوری داری دارو می خوریآخ .دیدم زیاد لجبازی می کنی همش دوست داری بیای بغلمبغل خواستم زود بریم خونه مادر جون .خونه را مرتب کردم  و اومدم آشغالها را هم با خودم بیارم پایین که صدای گریه تو شنیدم سریع اومدم پیشت فقط گریه می کردی هر چی پرسیدم چی شده هانی ؟سوالهیچی نمی گفتی فقط  بلند بلند گریه می کردی  تمام اتاق نگاه انداختم چیزی ندیدم یه  چند دقیقه هی دستو مالیدی به خودت  نگاه کردم دیدم سوخته .نمی دونم بخاری دست زدی یا نه  .چای سازم تازه خاموش شده بود نمی دونم اونو دست زدی .نمی دونستم  چکار کنم  تو هم که از پماد می ترسیدی روی دستت باشه به خاطر همین توی کاسه آب سرد ریختم و دستو انداختم توی آب یه خوره که  ساکت شدی لباس پوشیدم و رفتیم خونه مادر جون که رسیدیم اونها دیدی انگار داغت تازه شده بود دوباره شروع کردی به گریه تا حدی که هیچکس نمی تونست کاری بکنه به روز خوابوندمتخواب تا به دستت پماد زدم بیدار شدی بهتربود دایی علی هم رفته از اینها که آتیش می زنند خرید تو حیاط مادر جونیا آتیش روشن کردیم تو رو هم به پتو بچینوندم و بردم با دایی علی از روی آتیش پریدی .اینم از چارشنبه سوری سال ٩٠.

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (6)

مامان پارسا قند عسل
23 اسفند 90 14:46
ای بابا هانی جون.چرا مریض شدی آخه خاله ایی؟زود خوب شو جیگر من
مامان اميرحسين
24 اسفند 90 22:57
چهارشنبه سوري مبارك نيره جون
سمانه مامان پارسا جون
25 اسفند 90 18:52
چند روز دیگه بهار میاد و همه‌چیز رو تازه می‌کنه، سال رو، ماه رو، روزها رو، هوا رو، طبیعت رو، ولی فقط یک چیز کهنه میشه که به همه اون تاز‌گی می‌ارزه، «دوستیمون»! پیشاپیش تبریک
نی نی سارا
26 اسفند 90 11:28
سلام عزیزم خوبی؟چه خبرا؟من مزاحم دوباره برگشتما! عزیزم من یه فروشگاه صنایع دستی تو وبلاگم گذاشتم که خوشحال میشم حداقل بهمون سری بزنید و یه نگاهی به نمونه کارا بکنی دوست دارم نظرتو راجع به کارام بدونم
مامان نوژا
27 اسفند 90 8:24
سلام دوست خوبم.پیشاپیش سال نو مبارک
جغله کوچولو
4 فروردین 91 14:44
با سلام ببخشید.. مدتی بود که نتونستم بیام .... سال نوبر شما و خانواده محترمتون مبارک باشه ... امیدوارم در سال جدید به تمام آرزوهاتون برسید سلامت و پیروز باشید ...