پایان سال و مریضی سخت
نازکم ، همه عمرم
پایان سال هستش ما دو تا یه مریضی واقعا سختی گرفتیم یعنی اول تو گرفتی بعد انتقال دادی به من .خیلی بده واقعا باید قدر سلامتی دونست .خدایا همه مریضها رو شفا بده و همه مریض زود خوب بشن این سال جدید کنار خانواده شون باشن. الهی امین
هانی من نازکم خیلی بد مریض شدی چند روز اول ازت مواظبت کردم ولی خب وقتی خودم مریض شدم نه می تونستم به تو برسم نه به خودم بابا هم که درگیر نمایشگاه بود نمی تونست پیشمون باشه دو روز رفتیم پیش مادر جون خدایی دستش درد نکنه هم به من می رسید تو از تو مواظبت می کرد. خدای شکر تو پنجشنبه یه کم بهتر شده بود تا می تونستی با بچه ها بازی کردی صبح جمعه من حالم خیلی بد شد حدی که بابا منو برد دکتر و یه دو پنی سلین نوش جان کرد ولی بعد چند ساعت خدایی بهتر شدم مادر جون برامون آش عدس درست کرد خوردیم خلاصه کلی بهش زحمت دادیم .مادرجون دوستت داریم و به خاطر محبتهات ممنونیم.
الان که دارم این پست برات می زارم شهرمون پایان سال واقعا چهره زمستونی به خودش گرفته از دیشب برف باریدن گرفته هنوزم که هنوز داره میاد . قشنگه ولی خب یه خورده تو رفت و آمدها مشکل ایجاد می کنه .
پیشاپیش عسلکم
انشاء اله سال جدید پر از سلامتی و شادی و نشاط باشه برای همه زندگیم و عمرم
یه عکس از روز آخر سال برات می زارم که وقتی بابا اومد چکمه پوشیده بود آخه مامان جون روز آخر خیلی برف کرد.دوید سریع پاتو کردی تو چکمه.ببین
.
.
.
.
.