هانیهانی، تا این لحظه: 13 سال و 11 ماه و 15 روز سن داره
هامینهامین، تا این لحظه: 9 سال و 4 ماه و 2 روز سن داره

هانی و هامین گل پسرای مامان و بابا

سال 1391

1391/1/8 12:37
نویسنده : مامان نیره
444 بازدید
اشتراک گذاری

مامانم .هانی عزیز

سال 90 با تمام فراز و نشیب ها و سرد بودنش و بی انگیزه بودنم و تمام خستگی های روزانه و تمام مشکلات داغ عزیز و بهترین کسمان گذشت .جاش همیشه سبز و ماندنی است.ناراحت

هانی امیدوارم سال جدید برات پر از سلامتی و خوشبختی باشه سلامتی خیلی چیز خوبیه  روزهای آخر سال واقعا  خیلی سخت بود برامون سرما بدی خوردیم  خدای شکر تو بهتر شدی  ولی من هنوز سرفه های شدیدی می کنم Animated-easter-egg-emoticons-in-a-basket

.29 اسفند رفتیم گل فروشی برای مزار عزیزجون یه گل خیلی خوشگل سفارش دادیم  منتها مصنوعی گفتم که همیشه ماندگار باشه  روز اول عید دیدن مادر جون و آقاجون رفتیم و بعد رفتیم سر مزار  عزیزجون بابا خیلی گریه کرد و ناراحت بود برای از دست دادن عزیز .آقاجون و عمه همه ناراحت و در حال گریه کردن و تو از اینکه اونها با گریه می دیدی  بهت زده شده بود همش بابا صدا می زدی ساعات خوبی نبود چون واقعا غم حاکم فرما بود.ناراحت

خلاصه به زور بلندشون کردیم رفتیم خونه تو با صدرا مشغول بازی بودی مشغول شیرین کاری و همین شیطونها و شیرین زبانی تو باعث می شد عمه و عمو از اون حال و هوا بیرون بیان و این خوب بود .چشمک

سه روزی اونجا بودیم هوا بعد از برف شدیدی که قبل از سال کرده بود به معنای واقعی شده بود بهار  بهت کفش می پوشندم با می رفتیم دور می زدیم تو باغها و حیاط  حسابی شیطون شده بودی خیلی تا حدی که می گفتی مامان ارو (برو می گی ارو) التبه با اشاره دست هم همراهست.متفکر

خوشحال بودم از اینکه یه چند روزی هم من و هم بابا پیشت هستیم و تو حسابی  کیف می کنی  صبحا تا یازده می خوابیدم  و غذا می خوردیم با هم یه جا خلاصه کلی خوش گذشت و منم خوشحال و مسرور از شاد بودنت .لبخند

یه چیز خنده دار برات بگمنیشخند

وقتی رفتیم خونه خاله بابا برامون آجیل گذاشتن مثل مردهای بزرگ روی زانوهات نشستی و شروع کردی به شکستن  تخمه صدات کردم  اهمیت ندادی ابرو دوباره صدات کردم هانی مگه تو می تونی تخمه بشکنی سوال خیلی سریع گفتی نه.لبخند وقتی اومدم پیشت دیدم خیلی قشنگ پوست کردی داری دونه اش می خوری.لبخند باحال بود مثل مردهای بزرگ رفتار می کردی .قربونت برم.فرشته

یه سری از عکسات که وقت نشد و یا نتونستم تو پست های خودشون بزارم برات اینجا می زارم . روزهای اول بهار همراه با برف.

 

در آخر این سال به همه دوستان تبریک می گم انشاء اله که همیشه ایام خوش باشن کنار دلبندشاشون و همسران عزیزشون.

این عکس تقدیم همه دوستانمفرشته

روز اول عید

اینجا این پسره بداخلاق آماده کردم بریم برای خرید دوست نداشت لباس بپوشه.

این الاغ خاله سحر براتون از مشهد سوغات گرفتن مرسی خاله سحر .حالا آقا هانی دوست داری سوارش بشه.

این تقویمت که مهد کودک درست کرده بود .بدک نیست

اینم عکسی که مهد ازت گرفته بود من زیاد راضی نبودم ولی اینو به ناچار انتخاب کردم.

 

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (7)

مامان اميرحسين
9 فروردین 91 11:50
سلام عزيزم سال نو مبارك
مامانی درسا
11 فروردین 91 2:06
مامانی انشاالله در کنار پسرم سالی پر از شادی شادی و سلامتی داشته باشین . عکسا فوق العاده بودن . گل پسری بوس
مامان نیایش
12 فروردین 91 9:04
سلام ان شا الله که سال خوبی رو شروع کرده باشید به دور از غم ها و ناراحتی ها همیشه کسایی که میرن دل آدم رو داغ دار میکنن و خیلی سخته فراموش کردنشون ان شاالله که غم نبینید و شاد باشید همیشه ممنون پیش ما اومدیبوس برای پسر گل
هدی
14 فروردین 91 0:11
سلام خانومی سال نو مبارک مرسی که به ما سر میزنید مامان مهربون
مامان ملینا
16 فروردین 91 9:56
سلام عزیزم ممنون که بهمون سر زدین . سال نو شما هم مبارک امیدوارم سالی خوش و خرم در کنار خانواده داشته باشین.
ilijoon
16 فروردین 91 11:01
سلام جيگري ممنون كه به وبم اومديد من هم پس از كلي گشتن دوباره پيداتون كردم با اجازه لينكتون ميكنم دوستتون دارم باز هم پيشم بياييد
سمانه مامان پارسا جون
16 فروردین 91 12:20
سلام عزیزم چقدر خوشتیپ شدی گل پسر میبوسمت عزیزم