حضور آقا هانی در اداره مامان
سلام فرشته من خوبی ؟ خوشی؟
از غروب چهارشنبه حالت بهتر شد تبت قطع شد در کل بهتر شدی ولی بعضی از داروها رو دکتر گفته تا یک ماه باید ادامه بدیم .
پنجشنبه صبح وقت آرایشگاه گرفتم و ساعت 6 رفتیم آرایشگاه .به محض دیدن در آرایشگاه گفتی نه نه نریم مامان نه نریم.
خلاصه کلی با هم صحبت کردیم و شاد رفتیم داخل .روی صندلی نشستی و دوباره گفتی نه مامانی نه .
خاله جون هم کلی با هات صحبت کرد و پسر خوبی بودی مثل دفعات قبل نبود که من لباس دربیارم روی پام بشینی و اصلاح کنند ولی هانی من قربون اون غرورت برم من می دیدم که می لرزی و بغض داری ولی نمی خواستی گریه کنی خودتو نگه داشته بودی . فدات بشم ولی وسطای کار بغضت ترکید گریه کردی ولی یه بچه بود که خیلی شیطون بود اصلا اجازه نمی داد که خاله موهاشو کوتاه کنه اون شده بود سوژه ما و از اون برات حرف می زدم تو اروم می شدی زیاد راضی نبودم از کوتاهیش با اینکه تو خوب موندی ولی خوب .........
بعد بردمت اتاق بازی با تموم وسایلها بازی کردی بعد خوب سیر شدی ازشون اومدیم خونه در ضمن جایزه یه برچسب بن تن گرفتی .
دوربین یادم رفته ببرم با موبایلم گرفتم اینقدر هانی موبایلمو پایین زده که بیچاره از کیفیت افتاده . ولی بدک نیست.
روز شنبه که دیروز بود عروسی برادر مدیر مهد بود بخاطر همین مهد کودک آقا هانی تعطیل بود به خاطر همین نصف کردیم تا ساعت 30/10 پیش بابا بقیه هم پیش من .آوردمش اداره پسر بدی نبود.