هانیهانی، تا این لحظه: 13 سال و 11 ماه و 16 روز سن داره
هامینهامین، تا این لحظه: 9 سال و 4 ماه و 3 روز سن داره

هانی و هامین گل پسرای مامان و بابا

سوال پیچ کردن

1391/5/2 10:39
نویسنده : مامان نیره
547 بازدید
اشتراک گذاری

سلام مامانی من

وای که چقدر سوال می کنی ؟سوال یادم میاد وقتی که یه نفر می گفت این بچه اینقدر سوال پیچم می کنه که خسته شدم  .منم خیلی  با ادا و اطوار می گفتم نه درسش اینه که  تو صبور باشی و هر سوالی ازت می کنه جوابشو بدی .هر چی بنده خدا می گفت  هر چقدر هم صبور باشی بازم خسته می شی آخرشم می گی که  وای خسته شدم .

بندگان خدا راست می گفتن. واقعا سخته وقتی یه چیز را ازت صد بار می پرسه ؟ سوالاین چیه ؟ این چیه ؟سوال

دیروز برای هانی لباس جدید خریدیم دیگه شروع شد  طرح روی لباس بن تن بود  هی پرسید این کیه ؟سوال این کیه؟ هر بار سوال کرد جوابشو دادم  خیلی صبوری کردم ولی  باز حرف حرف خودش بود .این کیه ؟سوال

در آخر گفتم هانی حالت بوده ؟ خندید لبخندو گفت بله

مامانی : پس چرا اینقدر سوال می کنی  ؟ این کیه

هانی : دوباره این کیه ؟سوال

مامانی : در مورد هر چیز باید یکبار سوال کنی !

هانی : باشه .................... این کیه ؟سوال

وای کلی خندیدم باز حرف حرف خودش بود .خنده

مامانی : هانی جون بیا دارو بخورخوشمزه

هانی : من بخورم نه خوردم

هانی : این چیه ؟ داروهSmiley

مامانی: اره باید بخوری زود خوب شی

هانی : نه آقای دکتر آمپول بزنه.شِکـْـلـَکْ هآے خآنومے

پنجشنبه با پسری رفتیم بیرون براش کفش بخرم  قربونش برم این کفش تابستونی براش کوچیک شده  .رفتم بی بی لند  سایر هانی نداشت یعنی همش پسرونه دو تا مدل داشت یکی من خوشم نیومد یکی اصلا سایر هانی نبود . آقا هانی هم تو کفش های دخترونه داشت سیر می کرد . اومدیم نی نی پا  از یکی و دو مدل خوشم اومد  اما باز سایر هانی نبود کوچکتر بود .یکی رو اورد من خوشم نیومد  ولی هانی خودش انتخاب کرد و گفت خوبه مامانی خوبه .

وقتی پاش کردم دیگه درنیاورد یه بند گفت این خوبه .همونها رو پوشید . رفتیم برای خودم مانتو بگیرم

یکی و دو مورد وقتی پرو می کردم  سریع می گفت مامانی این خوب نیست ؟ نپوشچشمک

منم به حرفش احترام گذاشتم  و پس دادم فروشنده متوجه شد گفت خانم خیلی بهتون میومد چرا قبول نکردین ؟ به جای من هانی جواب داد :نه خوب نیست .فروشنده خندید و گفت پس تقصیر تو بود .

هانی : نه تقصیر تو بود .لبخند

اومدیم بیرون بارون گرفته بود دوست داشت زیر بارون بره ولی خب نمی شده انگار پاییز بود هوای مطلوب و قشنگ.

داشتیم قدم می زدیم  که گفتی : مامانی پول داری ننی (بستنی ) بخریم .

گفتم : پول نه ندارم  .تو داری به من بدی

هانی : دستشو الکی برد سمت جیب شلوارشو  دست مشت کردشو اورد بیرون بیا مامان گریه نکن .

در ضمن یه ماسک موش هم براش خریدم که نگه داشت تا بابا بیاد خونه بترسونه.

دوستت دارم عسل مامان

 

میخواد که رانندگی کنه با این ماشین.

در حال نگاه کردن به تلویزیونه

 

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (9)

ستاره زمینی
2 مرداد 91 11:51
وای مامانی از دست سوال کردن .......بیشتر مواقع اصلا جوابی ندارم..... 1000سوال در ذهن پویا بچه هاست کاش صبور باشیم و به همشون پاسخ بدیم ولی.......
ستاره زمینی
2 مرداد 91 11:52
عسلم کفش نو مبارک به شادی بپوشی نازنینم.
مامان محمد و ساقی
2 مرداد 91 13:05
سلام عزیزم.طاعات قبول باشه. رفتار بچه ها خیلی شبیه همه.همش می پرسن. چه ماسکی خریدهما اون هفته رفتیم بیرون ساقی ماسک اسپایدر من خرید.نمیدونست چیه ولی رنگ قرمز جذبش کرده بود. ولی اینو بگم پسرا تو بچگی خیلی مهربونن.چقدر هم تیپت براش مهمه. عزیزم ممنون که پیش ما میای.
سپید مامان علی
2 مرداد 91 14:16
ای جااانم... این کیه و این چیه؟ حرفهای و سوالهای مکرر این روزه این وروجکها هست...انشاءالله زنده باشی شیطونک....فدات که به مامانی پول میدی تا گریه نکنه
یاس
3 مرداد 91 2:20
اره الان گفتی یادم اومد ولی اون روز اصلا به ذهنم نرسیدم برم اونجا .حالا چقدر غر زدم که چرا محدوده .
ilijoon
5 مرداد 91 16:24
عزيزم مباركت باشند
ilijoon
5 مرداد 91 16:25
مرسی عزیزم


ilijoon
5 مرداد 91 16:26
شیما
25 مرداد 91 0:49
امیدوارم این میکروب لعنتی زود زود بدن گل نازمونو ترک کنه و بره دیگه برنگرده براش اسپند دود کن.مراقبش باش و مراقب خودت خیلی باش که سایت همیشه رو سر نازنین فرشته باشه ممنونم که هستی