هانی و آقای دکتر
سلام به گل گلابم ، پسر گلم ، به اقای دکتر اینده ام
خوبی ؟ گلم
دوست ندارم وبلاگت پر شده از ناراحتی و مریضی . چکار کنم ولی خیلی درگیرت شدیم اونم توی این ماه رمضان و گرمی هوا. این دکتر و اون دکتر . هفته پیش که بردمت پنی سلین رو نوش جان کردی بعد از اون یه سه روزی خوب بودی و داروهاتم که منظم بهت می دادم . ولی دوباره از شنبه تب کردی تا به امروز که دارم می نویسم قطع نشده دکتر با کلی پارتی تونستم برات دکتر ملک نژاد (فوق تخصص گوارش) وقت بگیرم البته از محبت همکارم بود اخه جاریش منشی اون خانم دکتره ست.
دیروز ساعت 30/3 رفیتم بنده خدا دومین نفری بودیم که فرستاد داخل اولش یه خورده لج گرفتی و بعد خانم دکتر خواست معاینه ات بکنه نمی ذاشتی و گریه می کردی .ولی اینقدر که صحبت کردم و انگار برات گفتم که کم کم آروم شدی . فعلا برات سونوگرافی و آزمایش نوشته باید انجام بدیم و ببینه و بگه چکار کنیم وزنتم فوق العاده اومده پایین . با دو سال و دو ماه هستی 11 کیلو .(فاجعه ست) .
خیلی داروخانه ها گشتم اما یکی از داروها رو نداشت ساعت 30/4 بود روزه هستم خیلی سخت گذشت یه چند باری تصمیم گرفتم که اب بخورم باز جلوی خودمو گرفتم رسیدم خونه کولر را روشن کردم نشستم جلوش تا خنک شدم و تشنگی ام تقریبا برطرف شد .
بابا اومد نسخه رو دادم بهش بیچاره اونم خیلی گشت تا خلاصه یه داروخونه پیدا شد که همه با هم داشت و داروهاتو گرفت.
من تو آشپزخونه مشغول کارام بودم که صدام زدی .
هانی : مامان بیا !
مامان : بله
هانی : بیا کارت دارم
مامان چیه شده : بیا برو دارو بخر بخور .
قربونش برم از خانم دکتره که هی نسخه می نوشت می داد بهم داشت تقلید می کرد.
دوستت دارم و امیدوارم که به یه همچین درجه عالی برسی قربونت برم .
در حال نوشت نسخه است این آقای دکتر آینده
هر از گاهی یه نگاه به تلویزیون می کنه .