هفته های آخر

سلام عسل مامان خوبی قربونت برم

این هفته ها و روزها خیلی سخته دیگه نمیشه تحمل مرز بین صبر و بی قراری ناچیزیه ولی باز باید صبر رو انتخاب بکنم تا این سه هفته هم تموم بشه خیلی سختی کشیدم خیلی بد گذشت دوران بارداری هر هفته و یا ماه یه چیز جدید یه اتفاق جدید یه پریشانی خاطر یه به اصطلاح نگرانی جدید که سراغمون می اومد بعد از اینکه عمل سرکلاژ رو انجام دادم شروع ناراحتیها بود سرماخوردگی های پشته سر هم من ویار خیلی شدید به بوها و غذاها  و بعد از اون سردردهای مداوم و بعد وجود قند اضافی تو بدنم که نهایتاً  تزیق اسنولین تو صبح و شب بماند چقدر دردسر کشیدیم برای کنترل قند با رژیم غذایی و رعایت کردنش که در اخر باز نشد مجبور به استفاده از انسولین شدم و حالا هر هفته باید برای تست نوار قلب جنینی (NST) و سونوی بیوفیزیکال که باعث دردسر شده اینکه نوبت ندارن اینکه باید خواهش و منت بکنی تا انجام بدی دکترم میگه باید انجام بشه چون دیابتی هستم ولی کو گوش شنوا میگن وقت نداریم و اینقدر مراجعه کننده اس باید بمونید.چی بکنیم که همچنان صبور باشم .

تقریبا خلاصه ای از این چندماهی که نبودم و برات گفتم  و توی این مدت پسر خوبی بودی هر چند اوایل با بارداری و وجود یه نی نی تو شکمم باورت نمی شد کم کم با بزرگ شدن شکمم و وجود دو تا نی نی دیگه تو خانواده مون قبول کردی و بعد از اون سوالات در این مورد بود که کی نی نی میاد کی زمستون میشه کی برف میاد . تو سال 93 با داداشی شما دو تا نی نی عسل دیگه به جمع خاندان ما اضافه شد مهتا ، هستی  که هر دو تا جیگر خاله هستند هر چند هستی فعلا چیزی متوجه نمیشه ولی مهتا عسل منه با اون چشم های سیاه و براقش .

اینم جشن  سیسمونی مهتا گلیه که شما با دخترخاله ها و پسرخاله تو استخر توپ هستین.