هانیهانی، تا این لحظه: 13 سال و 11 ماه و 14 روز سن داره
هامینهامین، تا این لحظه: 9 سال و 4 ماه و 1 روز سن داره

هانی و هامین گل پسرای مامان و بابا

اتفاق های بد

1390/9/10 11:05
نویسنده : مامان نیره
323 بازدید
اشتراک گذاری

نفسم سلام       

دیروز وقتی از اداره  تعطیل شدم اومدم شما رو از مهد آوردم  خونه به محض رسیدن گفتی آب می خوای می دونی که به آب چی می گی : آخ  (چونه ات می چسبونی به سینه ات ) می گی .منم حواسم نبود لیوان پر  بدست دادم وقتی خوردی شروع به راه افتادن کردی منم برای اینکه پایین نریزی گفتم :هانی جون به مامان آب نمی دی .اومدی لیوان به من بدی اشتباه گرفتی سمت خودت تمام آب ریخت تو یقه لباست http://www.khavaranshop.com/حتی رکابیت هم خیش شده بود شروع به گریه کردن کردی .فوری لباستو در آوردم دیدم همه لباسهات خیس شده از فرصت استفاده کردم بردمت حموم .http://www.khavaranshop.com/

حمومت کردم اومدیم پیش بخاری که لباساتو بپوشانم همه لباستو پوشندم  فقط آستین بلندت مونده  بود که دست یهو چسبید به بخاری خیلی گریه کردی (الهی برات بمیرم) هر چی بهت می دادم ساکت نمی شدی تمام میوه ها امتحان کردم ولی خب واقعا درد داشتی       عاشق کمپوت گیلاس هستی اونم دادم قبول نکردی  بعد که  بابا اومد یه کم ساکت شدی رفتی بغلش

این گذشت و نهار خوردیم با هم خوابیدیم تا ساعت 7 البته ساعت 6 خاله فایزه اومد من بیدار شدم و به خاله فایزه گفتم تو رو بیدار نکنه .تو این فاصله لباستو شستم و آشپزخونه تمیز کردم که دیگه بیدار شدی  بعد خاله فایزه رفت من و تو هم رفیتم اتاقتو مرتب کردیم  و شام آماده کردم منتظر بابا شدیم  .بابا که اومد حالش خوب نبود دل پیچه داشت یه کم که بغلت کرد رفت سمت دسشوئی تا نیم ساعت بیرون نیومد تو این فاصله هم تو همش گفتی بابا بابا .خلاصه بعد از نیم ساعت اومد حالش بد بود یه قرص دادم خورد ولی خوش اخلاق نبود خلاصه هم همین جوری گذشت گذشت تا اینکه شما رفتی سمت گلدون و گل بامبوی من. هی دست کرد تو گلدون و آوردی بیرون !!! هی این کار تکرار کردی بابا چون حالش خوب نبود همش صدات می کرد  ولی تو فکر می کردی داره باهات بازی می کنی چشمت روز بد نبینه دستت گیر کرد تو گلدون  افتادن گلدون همانا شکستن و جاری شد آبهم همانا

خیلی عذاب کشیدم تا آبها را جمع کنم و خرده شیشه ها رو بابا هم مثلا عصبانی بود اصلا به من کمک نکرد و این منو بیشتر عصبانی کرد تا شکستن گلدون .

دیگه هیچی دارو شما رو دادم شما رو خوابوندم و تا ساعت 30/12 شب مشغول تمیز کردن  خونه بودم .

مامان جون این روز ها  ایام محرمه به خاطر شما بیرون نمی ریم ولی کنار خونمون یه تکیه زدن صداش می یاد .یا ابا عبداله حسین  به حق این روزها همه بچه ها صیحیح و سالمت نگه دار. الهی امین

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (6)

مامان پارسا قند عسل
10 آذر 90 14:38
چقدر بد آورد پسرکوچولو.اهی که همیشه سالم باشه و اتفاقایه بد براش نیفته
مامان سام
10 آذر 90 21:20
آخ آخ خيلي مراقب هاني كوچولو باشين لطفا گرچه كه ميدونم بچه ها خودشون خيلي شيطونن ناراحت شدم دستش سوخت
مامان سام
10 آذر 90 21:21
راستي آهنگ خونه مادربزرگه وبت رو دوست دارم منو ياد بچه گي هاي خودم ميندازه
نوشین
12 آذر 90 18:24
سلام ممنون از اینکه به من سرزدی ایشالا پسر کوشولوتون همیشه سالم باشه بازم بیا پیشم
مامان نوژا
17 آذر 90 7:58
سلام تبریک میگم امیدوارم همیشه برنده باشی.توی پست بالایی نتونستم نظر بدم اینجا نوشتم.بوس واسه پسر طلا
مامان فاطمه
21 آذر 90 20:29
سلام الان خوندم مواظب هانی باشید فکر کنم الان خوب شده باشه از اینکه تا نیم ساعت نیمده بیرون کلی خندیدم ان شالله که همگی سالم باشید و همه خاطرات شیرونو به ثبت برسونید