هانیهانی، تا این لحظه: 13 سال و 11 ماه و 27 روز سن داره
هامینهامین، تا این لحظه: 9 سال و 4 ماه و 14 روز سن داره

هانی و هامین گل پسرای مامان و بابا

جای خالی عزیز

1390/7/16 8:16
نویسنده : مامان نیره
270 بازدید
اشتراک گذاری

سلام مامانی

روز پنجشنبه ساعت ٧ غروب راه افتادیم برای مشهد شب تو تهران بودیم خوابیدیم و صبح حرکت کردیم صبحانه را تو پاکدشت خوردیم و بعد تو سمنان استراحت کرد بابا دوباره حرکت کردیم ولی بین راه ماشین خاموش شد و منتظر امداد خودرو بودیم بماند که چقدر تو اذیت کردی و لج گرفتی که خودت بری پایین بابا هم که عصبانی بود می گفت نباید از ماشین پیاده شین خلاصه بعد از یک ساعت ماشین درست شد و دوباره راه افتادیم و ساعت ١٠ رسیدیم مشهد هتل شامش تموم شده بود بیرون غذا خوردیم و خوابیدیم توی این فاصله همش عزیز و عمه پروانه و عمه مریم تلفن می زدن با تو صبحت می کردن .خلاصه هانی من ،قربونت برم باور کن حال و رمق ندارم بشاش باشم برات از خاطرات مشهد بنویسیم و فقط خواستم بنویسم برات که عزیز خوب و مهربونی داشتی و عاشقانه تو می پرستید و دوستت داشت می نویسم که بزرگ شدی بدونی که عزیز هیچ وقت دوست نداشت به تو بگه بالای چشمت ابرو .

خلاصه ما روز دوشنبه ساعت ١٠ شبکه تولد بابا هم بود برگشتیم خونه دوش گرفتیم و چون خسته بودیم زود خوابیدیم .ساعت ٥ صبح بود که عمه پروانه زنگ زد و گفت عزیز حالش بده بابا بره بیمارستان چون تو خوابیده بودی من گفتم نمیایم بابا خواست تنها بره که دوباره عمه زنگ زد و گفت عزیز مٍرد.نمی دونی چه برما گذاشت قدرت راه رفتن نداشتیم ولی مجبور بودیم که بریم با هر حالی بود خودمون رسوندیم ولی دیگه عزیز نبود روی عزیز ملحفه گذاشته بودن همه به ما تسلیت می گفتن.

هانی جان عزیز خوبی داشتی هیچ وقت به من و یا بابا بی احترامی نکرد .نمی دونم چطوری برات بگم خیلی مهربون بود .الان پنج روز میگذره که من اومدم سرکار دارم برات می نویسم.

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (0)