هانیهانی، تا این لحظه: 13 سال و 11 ماه و 16 روز سن داره
هامینهامین، تا این لحظه: 9 سال و 4 ماه و 3 روز سن داره

هانی و هامین گل پسرای مامان و بابا

واکسن 18 ماهگیت گلم

1390/9/27 10:52
نویسنده : مامان نیره
335 بازدید
اشتراک گذاری

عسلی ی ی ی ی ی ی مامان سلام www.smilehaa.org

امروز نوبت واکسنت بود صبح بابا هم نرفت آخه ترسیدم زورم بهت نرسه اونوقت خدای نکرده یه اتفاقی بیفته . بهرحال موفق شدم که بابا نره مرخصی بگیره با هم راه افتادیم رفتیم بگذریم از این کهتمام خیابانها پر از برف بودن و اهسته رفیتم با دیدن برف ها همش می گفتی اوف اوف وقتی رسیدیم دومین نفر بودیم ولی مامان جون انتن ها داشتن آموزش می دین خیلی غصه خوردم گفتم وای اینها می خوان تزریق کنند ؟ولی خب بعد یه خانم دکتر اومد اولی رو خودش زد ولی دومی رو یکی از اون انتن ها زد .

ماشاء اله مامانی جون چقدر تو زور داشتی بابا صدا کردم شما رو نگه داره بابا اومد دستاتو نگه داشت و من و دو تا دیگه هم پاهاتو ولی باز هم تو زورت بیشتر بود . پاهاتو بالا می اوردی خیلی ترسیدم همش احساس بدی که از اول واکسن زدنت داشتم داشتم که نکنه امپول تو پات بشکنه .خلاصه تموم شد بابا تو روکه کلی اشک خوشگل ریخته بودی بغل کرد بردت تو ماشین وقتی رسیدیم دیگه اروم شده بودی بابا هم برای تو یه بیسکویت خوشمره خریده بود (در حالی که من از رشوه دادن بدم می یاد) .biscuit ba tarhe asheghaneh_lordfa.com (6).jpg

خاله مریم تلفن کرده می گه دلش برای تو خیلی تنگ شده دوست داره تو رو ببینه .وقتی گفتم واکسن زدی ناراحت شد و بعد وقتی فهمید که خونه مادر جون هستی خوشحال شد گفت حتما می ره تو رو ببینه .زنگ زدم به خاله فایزه گفت یه بار خوابیدی و دوباره بیدار شدی داری بازی می کنی خدای شکر تب نداری فعلاً . دوستت دارم . عاشقمت

قربونت برم که نمی تونی از جات بلند شی.

ذوق کردی که تونستی از جات بلند شی.

مثلا داری منو می کشی.

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (0)