هانیهانی، تا این لحظه: 13 سال و 11 ماه و 27 روز سن داره
هامینهامین، تا این لحظه: 9 سال و 4 ماه و 14 روز سن داره

هانی و هامین گل پسرای مامان و بابا

گلچین خنده هات

عزیزکم سلام هانی جون می خوام گلچین خنده هاتو بذارم این عکسها فعلا این عکسها رو تو سیستم اداره داشتم گذاشتم تا بعد دوربی را بررسی کنم ...
4 آبان 1390

وقتی نشستن را یاد گرفتی

    به زور تو را روی صندلی نشوندم تا ازت عکس بگیرم آخه هانی جان نمی دونم چرا با دیدن دوربین  لج می گیری نمی زاری ازت یه عکس خوب بگیرم همیشه عکسات بد در میاد ولی خوب من برای یادگاری نگه می دارم .       ...
4 آبان 1390

وقتی نشستن را یاد گرفتی

به زور تو را روی صندلی نشوندم تا ازت عکس بگیرم آخه هانی جان نمی دونم چرا با دیدن دوربین لج می گیری نمی زاری ازت یه عکس خوب بگیرم همیشه عکسات بد در میاد ولی خوب من برای یادگاری نگه می دارم . ...
4 آبان 1390

اولین روز مهد کودک

نازکم سلام امروز ساعت 8 شما رو بردم مهدکودک .پنجشنبه رفتم ثبت نامت کردم  اخه مادر جون دیگه خسته شد آرتز دست و پا رو با هم داره هر چند خاله سحر هست کمکش می کنه ولی هر بار می رم می گه هانی خیلی سختم می کنه به کارهام نمی رسم  بخاطر همین رفتم دنبال مهدکودک خیلی گشتم تا این مهدکودک پیدا کردم  صبح تنها بودم وگرنه ازت عکس میندازم . انشاء اله فردا بیدار بودی ازت عکس می ندازم. یه سه ساعتی اونجا بودی و شاید بیشتر از بیست بار زنگ زدم هر بار گفتن که تو بغلشون نشستی پایین نمیای. ولی مامانی جون باید عادت بکنی اونجا بمونی .ساعت 11 گفتم خاله سحر بره ببرتت خونه الان زنگ زدم گفت داری می خوابی.دوستت دارم اینو یادم رفتم بگم ماشاء اله...
1 آبان 1390

اولین روز مهد کودک

نازکم سلام امروز ساعت 8 شما رو بردم مهدکودک .پنجشنبه رفتم ثبت نامت کردم اخه مادر جون دیگه خسته شد آرتز دست و پا رو با هم داره هر چند خاله سحر هست کمکش می کنه ولی هر بار می رم می گه هانی خیلی سختم می کنه به کارهام نمی رسم بخاطر همین رفتم دنبال مهدکودک خیلی گشتم تا این مهدکودک پیدا کردم صبح تنها بودم وگرنه ازت عکس میندازم . انشاء اله فردا بیدار بودی ازت عکس می ندازم. یه سه ساعتی اونجا بودی و شاید بیشتر از بیست بار زنگ زدم هر بار گفتن که تو بغلشون نشستی پایین نمیای. ولی مامانی جون باید عادت بکنی اونجا بمونی .ساعت 11 گفتم خاله سحر بره ببرتت خونه الان زنگ زدم گفت داری می خوابی.دوستت دارم اینو یادم رفتم بگم ماشاء اله دیروز خیلی پس...
1 آبان 1390

اولین انتخاب

عسلکم ،صبحت بخیر خوبی نازم ، خدای شکر  خدای شکر مامان جون تبت دیروز دیگه قطع شد خیلی خوشحال شدم انشاء اله که دیگه مریض نشی قربونت برم . ولی یه گله دیگه ازت بکنم بد لج شدی و لجباز همش می گی بغلت کنم و همه کارهام می مونه خوب چون مریضی منم رعایتو می کنم چیزی نمی گم .جمعه رفیتم سر خاک عزیز بابا کلی گریه کرد . خب بریم سر مطلب اولین انتخابت که واقعاً نمی دونم لیوان به این کوچکی رو توی ویترین بزرگ مغازه چه جوری دیدی ؟ برده بودتم دکتر اومدنی یه قسمتی از راه را  پیاده اومدم  بعد جلوی یکی از مغازه  لوازم خانگی وایستادم که چی داره تو  دست دراز کردی هی گفتی اون .اون  بعد از چند دقیقه متوجه شدم که لیوان رو انتخاب کردی&...
30 مهر 1390

اولین انتخاب

عسلکم ،صبحت بخیر خوبی نازم ، خدای شکر خدای شکر مامان جون تبت دیروز دیگه قطع شد خیلی خوشحال شدم انشاء اله که دیگه مریض نشی قربونت برم . ولی یه گله دیگه ازت بکنم بد لج شدی و لجباز همش می گی بغلت کنم و همه کارهام می مونه خوب چون مریضی منم رعایتو می کنم چیزی نمی گم .جمعه رفیتم سر خاک عزیز بابا کلی گریه کرد . خب بریم سر مطلب اولین انتخابت که واقعاً نمی دونم لیوان به این کوچکی رو توی ویترین بزرگ مغازه چه جوری دیدی ؟ برده بودتم دکتر اومدنی یه قسمتی از راه را پیاده اومدم بعد جلوی یکی از مغازه لوازم خانگی وایستادم که چی داره تو دست دراز کردی هی گفتی اون .اون بعد از چند دقیقه متوجه شدم که لیوان رو انتخاب کردی برات خریدم خیلی خوشحال شدی به حدی...
30 مهر 1390