خونه خاله مریم
عسلی سلام امروز قرار بریم خونه خاله مریم .آخه نی نی خاله بدنیا اومده ما هنوز پیشش نرفتیم . ساعت 8 با هم آماده شدیم و رفیتم پیش هومان .بزرگ شده وقتی دیمش یاد نوازدی خودت افتادم .تو حسودی می کردی به هومان وقتی باباش باهاش بازی می کرد و همش لج می گرفتی که عمومنصور با تو بازی کنه . بعد عکس هومان هم تو وبلاگت می زارم هانی جان اینم آقا هومان قراره جمعه بیان خونه ما . ...
نویسنده :
مامان نیره
9:34
خونه خاله مریم
عسلی سلام امروز قرار بریم خونه خاله مریم .آخه نی نی خاله بدنیا اومده ما هنوز پیشش نرفتیم . ساعت 8 با هم آماده شدیم و رفیتم پیش هومان .بزرگ شده وقتی دیمش یاد نوازدی خودت افتادم .تو حسودی می کردی به هومان وقتی باباش باهاش بازی می کرد و همش لج می گرفتی که عمومنصور با تو بازی کنه . بعد عکس هومان هم تو وبلاگت می زارم هانی جان اینم آقا هومان قراره جمعه بیان خونه ما . ...
نویسنده :
مامان نیره
9:34
شهریور 90
سلام پسر گلم هانی من الان 16 ماه داری خیلی هم شیطون شدی قربونت برم کم کم داری به حرف میای اسم خاله مریم می گی یلدا را صدا می کنی ولی خیلی بی معرفتی که هنوز نه بابا گفتی و نه مامان . دیروز خونه عزیزجون بودیم عزیزجون مرغ و جوجه داری و تو عاشق تی تی گذاشتم تو حیاط تا باهاشون بازی کنی اینقدر که هل بودی افتادی . می خوام برات جشن بگیرم بعد حتما عکسهاشو می زام برات. قربون برم .
نویسنده :
مامان نیره
9:07
شهریور 90
سلام پسر گلم هانی من الان 16 ماه داری خیلی هم شیطون شدی قربونت برم کم کم داری به حرف میای اسم خاله مریم می گی یلدا را صدا می کنی ولی خیلی بی معرفتی که هنوز نه بابا گفتی و نه مامان . دیروز خونه عزیزجون بودیم عزیزجون مرغ و جوجه داری و تو عاشق تی تی گذاشتم تو حیاط تا باهاشون بازی کنی اینقدر که هل بودی افتادی . می خوام برات جشن بگیرم بعد حتما عکسهاشو می زام برات. قربون برم .
نویسنده :
مامان نیره
9:07
روز اول تولدت
قبل از همه چیز یادم رفت نمی دونستم که پسری یا دختر ولی همیشه یه اسم دختر انتخاب می کردم اگه دختر بود پروا و اگه پسر بود هانی ، من این اسمها دوست داشتم و دارم ولی بعد از سونوگرافی که انجام دادم گفت تو یه پسر کاگل زری هستی هانی رو برات انتخاب کردم .بابا هم مثل همیشه عاشق پسر دوست داشتم و دارم اسمتو هانی بزارم ولی بابا دوست داره ابوالفضل بذاره منم دوست دارم چون بابا دوست داره . سلام گلم امروز تو هفته 23 بارداری هستم یعنی ماه ششم . برای اولین بار صدای قلبتو من و بابا شنیدیم . امروز مادرجون و همه خاله دارن می رن م...
نویسنده :
مامان نیره
13:50
پسر خوشگلم
سلام پسر خوشگلم این ماه هشتمین ماه را تموم می کنی شروع به چهار دست و پا رفتن کردی که هر جا می رم دنبال می آیی. شبها تا ساعت ۱۲ دنبالت می یام از آشپزخونه می یارمت و تو دوباره می ری آشپزخونه هی می ری و من می یارمت.امتحاناتم شروع شده و تو اصلاً نمی زاری درس بخونم تا غذا برای بابا درست کنم و تو تر و تمیز ساعت ۱۰ شب شده و باید بازم به کارهای فردا تو برسم. خلاصه خیلی شیطون شدی ولی با این حال باهات عشق می کنم و از داشتنت مسرور و شادم. امروز ۲۸ دی سال ۸۹ روز سه شنبه است.می خوام از کارهای دیروزت بنویسم .مثل همیشه شیطون و شیرین مادر جون می گه برای انکه به آشپزخونه نری یه بالش جلوگذاشته که نری ولی تو ژاهاتو بلند می کنی دوست داری بری و چون...
نویسنده :
مامان نیره
13:43