هانیهانی، تا این لحظه: 13 سال و 11 ماه و 15 روز سن داره
هامینهامین، تا این لحظه: 9 سال و 4 ماه و 2 روز سن داره

هانی و هامین گل پسرای مامان و بابا

خواب لذت بخش

1391/1/27 11:27
نویسنده : مامان نیره
536 بازدید
اشتراک گذاری

همه آرامشم ، همه بند بند وجودم خوبی؟

دیشب وقتی تو خوابت نمی گرفتو و من خسته بودم خسته که نه  از وقتی مریض شدم بعد از اون دوست دارم همش بخوام هر چه قدر هم می خوابم سیر نمی شم نمی دونم چرا  .تو تا ساعت هفت غروب خوابیده بودی به خاطر همین دیگه خوابت نمی اومد رفتی اتاقت کلی با اسباب  بازیهات بازی کردی و دوباره اومدی شیر خوردی دوباره رفتی می گفتی مامان تو بیا .می گفتم من خوابم می یاد می اومدی یه نوازشم می کردی  می رفتی .قربونت برم .

نمی دونم ساعت چند بود ساعت 1 یا 2 خلاصه کلی کلنجار با من و خودت و بابا خوابیدی  صبح هم ساعت 6 وقتی گوشیم به صدا درآمد تو هم تقریبا بیدار شدی سریع گوشی خاموش کردم  صدام کردی دستاتو دور گردنم حلقه کردی  گفتی لالا قربونت برم اینقدر بهم مزه داد اینقدر خوشم اومد دستاتو از گردن جدا نمی کردی فدات بشم الهی  منم به خاطر تو تا ساعت 30/6 همینجوری بغلم کنان خوابیدم  اینقدر لذت بخش بود بعد کاملا که به خواب رفتی دستاتو از گردنم جدا کردم دوست نداشتم ولی خب مجبور بودم چرا غمگین بودم از اینکه این آرامش بهم می زنم می گفتم چی می شد جمعه می شد و منو و هانی تا ساعتها تو بغل هم بودیم ولی خب  نشد.از اینکه مجبور بودم سرکار برم از اینکه مجبور بودم  هر روز صبح ببرمت مهد از اینکه مجبور بودم صبحها پیشت نباشم و .......................... از خودم بدم اومد به خاطر همه مجبور بودنهام .خب چکار باید کرد زندگی امروزه .زندگی ماشینی و زندگی الکترونیکی نیاز به تلاش هر دو داره .مامانیلبخند

صبح وقتی برای بابا تعریف کردم که هانی منو بغل کرده و خوابیده مثل حسودا سریع گفت باشه باشه اصلا هانی کلا مال توئه .حسود .چشم نداره ببینه در حالی که همیشه شبها همدیگر بغل می کنید می خوابیدی من هیچی نمی گم  در عوض لذت می برم از این رابطه.

 خیلی لذت بخش بود اون نیم ساعت خوابم.

چیزی به تولدت نمونده هانی من  خب به خاطر عزیز نمی تونیم تولدی بگیرم ولی تصمیم دارم ........... تا اون روز می گم  وای چند تا پست یادم می ره بگم  هانی جون اینقدر این مانیتور نگه کردم  چشمام ضعیف شده  و عینکی شدم.  وقتی عینک می زنم میگی هو هو فکر میکنی می خوام بترسونمت.

جمعه رفتیم دهات هوا خوب بود یه چند تا ازت عکس انداختم با این گلها خوشگل و درختهای تازه شکوفه کرده زود زود می زارم .

هانی من تو گل خوشگل اینقدر دوست دارم  یه روز تو باغ همچنین گلهایی باشم پر از این گلها باشه  و همچنین گل شقایق اینجوری پراکنده نباشن

مثلا پسرم خواسته ژست بگیره قربونت برم من

اینجا پسری داری چشمک می زنی به قول چشمک عمیق می زنی حالا هر چند تور کنی مهم نیست مهم اینه که از ته دلت قربون دلت برم و اون چشای خوشگلت

از این درختم خوش اومد خواستم ازت کنار این درخت عکس بگیرم ولی چون از گاوها ترسیده بودی فکر می کردی از پست میان  قیافو ببین چه جوری کردی ؟

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (7)

ilijoon
20 فروردین 91 23:32
عزيزم پيشاپيش تولدت مبارك باشه ان شاالله 120 ساله شي دوستت دارم منتظر عكس هاي جديدت هستم
مامان پارسا قند عسل
22 فروردین 91 1:03
عزیز دلم.میدونم کلی به آدم مزه میده وقتی این فسقلی ها بهمون محبت میکنن.هانی رو ببوس هزارتا
ilijoon
24 فروردین 91 23:01
مامان اميرحسين
25 فروردین 91 18:45
تولد هاني پيشاپيش مبارك
مامان اميرحسين
25 فروردین 91 18:46
خصوصي


آرزوهای رنگی
2 اردیبهشت 91 11:10
سلام وتبریک به خاطر وبلاگ زیبایتان اگر دوست داشته باشید میتونم نقاشی فرزندتان را ازروی عکسش بکشم ودر وبلاگم قرار دهم تا مشاهده کنید وبعد میتونید بخرید کارهایم را در وبلاگم میتونید ببینید خوشحال میشم برام نظر بگذارید موفق باشید
مامانی درسا
6 اردیبهشت 91 11:24
آره عزیزم حتما و مرسی