عروسی دایی علی
مبارکه مبارکه مبارکه اومدنت به زندگیم مبارکه .
خوب خدای شکر همه چیز خوب و قشنگ برگزار شد خیلی بهمون خوش گذشت پسری هم که اولین بار بود عروسی شرکت می کرد هاج و واج دقیقا همینجوری فقط فقط نگاه می کرد ولی خوب همون یک ساعت بود بعد از اون همه حرکات و رفتار دیگران تقلید می کرد از رقص بگیر از شاباش و بقیه نگاه می کرد چجوری می رقصن اون جوری تقلید می کرد اینقدر خندیدیم بعد موقع کیک که آقایان اوردن پول گذاشتن تو دهنوشون منم که رقصیده بودم عمه پروانه و مریم بهم شاباش داده بودند اونو گذاشته بودم تو جیبت بعد با دیدن اونا پول از جیبش دراورد گذاشت تو دهنش گردن می زد الهی قربونت برم
خلاصه اینکه جونم بگه دیگه خیلی گرم شده بود همش وسط و در حال رقص بود یا اینکه می رفت جلوی عروس و داماد که میوه گذاشته بودند برداشت یه گاز می زد بعد مینداخت پایین یه لحظه که رقص نور گذاشته بودند دیدم هانی هلو برمی داره گاز می زنه بعد پرت می کنه پایین سریع رفتم گرفتمش که نگن هانی کرد وقتی رقص نور تموم شد چی می بینی تمام کف هلو گاز زده افتاده بود پایین دیدم خیلی ضایع شده دستمال کاغذی برداشتم همه جمع کردم.
وسط جشن دیگه عمو بهمن به دادم رسید حداقل برای نیم ساعت هم بود نگه داشت ولی دوس داشتی بری مثلا رقص کنی آخرای عروسی هم که با صندلی ها ور می رفتی و دوس داشتی اونها جابجا کنی .اینقدر زور داشتی که این ور و اون ور ببری .
توی عروسی موفق نشدم ازت عکس بندازم چون صاحب تالار خیلی گیر بود اصلا اجازه نمی داد عکس بگیرم حتی از خودمون میفت نه که نه . بخاطر همین هیچ عکسی ازت ندارم .