فراموشی
واقعا ببخش خیلی دیر میام
مامانی یه وقت فکر نکنی که فکرت نیستم و تنبلم نه بخدا خیلی وقت کم میارم اصلا نمی فهم که کی شب شده تازگی هم تو یاد گرفتی شب یعنی چی و روز یعنی .می فهم شب شده و تو با یه کوله سوال در مورد شب . اینکه افتاب کجا رفته و برق کجا رفته .
وقتی ستاره و ماه باشن می فهمی که اره شب شد و می گی شب شده مامانی آره الهی قربونت برم که این کلمه آره همیشه آخر جملات و حرفات هست با تاکید فراوان .
هانی : ای مامانی آفتاب اومده ، آره روز شده ولی می گه آفتاب دوس ندارم می گم چرا دست رو صورتش می زاره می گه میسوزه الهی فدات بشم.
یادمه چند وقت پیش وقتی ازم پرسیدی ؟ برق کجا رفته؟ یهو از دهنم پرید گفتم رفته پیش خدا خودم از حرفی که زدم خنده م گرفتم بعد که حرفمو عوض کرد دیگه قبول نمی کردی می گفتی خدا کجاست ؟حالا بیا درستش کن یه عالمه سوال و جواب که در آخر با عصبانیت بابا حسین تموم میشه و ما هم ساکت ولی مگه حالیت می شه چند دقیقه فقط چند دقیقه دوباره شروع می کنی .
بخدا بعضی وقتا نمی دونم اون چیز یا حالا کالا و هر چیز دیگه اون جوری که هست بهت بگم یا نه به شکل بچگانه ؟بعضی اوقات میبینم تو بهتر از من بلدی اون چیه و چی می شه شاخ درمیارم پیش خودم فکر می کنم یعنی واقعا حالیش می شه نمیدونم واقعا می فهمه
وقتی می بینم درکت بالاست سعی می کنم اون جوری که هست بهت بگم می بینم این روش بهتره به قول هانی آره .
هانی گلم روز به روز شیرین زبون تر و روز به روز تکلمت بهتر داره می شه بیشتر عاشقت می شم چه کنم که مجبور کلاسهامو برم خیلی این ترم سنگینه خیلی اصلا نمی تونم برنامه ریزی کنم که بخونم اگر هم بتونم کلی باید تو راضی کنم که تو دفتر خودت نقاشی بکشی ولی راضی نمی شی که نمی شی . الکی گیر می دی بغل کن به قول خودت بلغ کن .
این ترم با موفقیت بگذرونم کار شاخی کردم . هانی کوچولو برام دعا کنم مامانی .
حالا منظورم از فراموشی چی بود یه چند روزیه که تصمیم دارم عکساتو بیارم ولی هر روز یادم میره به خاطر همین یه چند تا پست آماده کردم منتها عکس ندارم هر روز یادم می ره رمو (RAM) بیارم. ببخش