هانیهانی، تا این لحظه: 13 سال و 11 ماه و 16 روز سن داره
هامینهامین، تا این لحظه: 9 سال و 4 ماه و 3 روز سن داره

هانی و هامین گل پسرای مامان و بابا

همینجوری ...

1391/11/24 10:02
نویسنده : مامان نیره
443 بازدید
اشتراک گذاری

سلام عسلکم خوبی .

یه مدته یعنی بعد از امتحاناتم نمی دونم چرا ولی کاملا بی حوصله ام و بی انگیزه فقط دارم روزها رو می گذرونم با اینکه تعطیلات پیش اومد ولی هیچ جا نرفتیم  همش خونه بودیم اینم بگم سرمای بدی خوردم هنوزم خوب نشدم .شنبه رو مرخصی گرفتم با هم خونه بودیم .چشمک

شبش با بابا صحبت می کردیم اینکه شنبه برم سرکار یا نه ؟ تو هم که مشغول بازی بودی ولی انگار حواست به ما بود .باباحسین گفت : خانم می خای بری یا نه خونه هستی ؟منم گفتم معلوم نیست شاید نرفتم که هانی یهو با خنده گفت اره منم پیش مامانی می مونم بعد شروع کرد به خنده و رقص .الهی قربونت برم که کلی ذوق کردی از اینکه خونه هستم ولی ای بلا حواست به حرف ما بود و سریع فهمیدی راجع به چیه داریم حرف می زنیم منو و بابا کلی خندیدیم.خنده

یه مدته هانی من می خواد صدا بزنه منو یا کاری انجام بده برام همش کلمه گلم رو بهم می گه .ماچ

مامانی گلم غذاتو خوردی .آره گلم آپرین مامان گلم دیدی حالا قوی شدی (اون به من می گه روزگارو می بینید) گلم خسته شدی استراحت کن .ماچ

یاماچ

گلم شب بخیر بگو بخواب باشه خابماچ

گلم شیطونی نکنیا آقا گرگه میادا باشهَ خاب گلمماچ

کلی می خندم با این حرف زدنش و با این گل گفتنش .ماچ

غروب یکشنبه آقاجون زنگ زد و شام اومدن پیش ما البته با خاله لیلانیا. طبق معمول تمام اسباب بازیها و کتاب داستان و هر چی که بود اوردی بیرون تا با مهدی بازی کنی بعد که خسته شدین رفتیم سراغ تاب که اول مهدی نشست مثل اینکه زیاد طول می کشه نشستن مهدی اعتزاض می کنی  بهش می گی بیاد پایین ولی مهدی نمی یاد که با هم گلاویز می شین مثل اینکه مهدی حریف بوده حسابی صورتو چنگ انداخته بود تو روی غرورت موندی اصلا گریه نکردی .منم تو آشپزخونه مشغول پخت و پز بودم که مهدی اومد گفت خاله صورت هانی داره خون میاد دیگه قلبم افتاد سریع رفتم دیدم که با دستمال کاغذی صورتشو نگه داشته قیافه خیلی ناراحت ناراحت پرسیدم ازش چیزی نگفت .مهدی گفت خودش چنگ گرفت خاله دیگه چیزی نگفتم یعنی چی می گفتم بچه ن دیگه .خلاصه گذشت و جاتوت خالی شام خوردیم  همه راهی  خونه هاشون شدن .موقع خواب بود و تعویض لباس های هانی  دوباره ازش پرسیدم که چرا صورتت اینجوری شد و چرا دعوا کردین . در کمال تعجب  .فکر می کنید چی گفت بهم :

مامانی حرف نزن چیزی نگو  دیگه نگو

یه نگاه به حسین انداختم  تعجببهم گفت ادامه نده " منم چیزی نگفتم  دوباره موقع خواب حسین ازش سوال کرد و گفت مهدی تاب بازی می کرد منو چنگ زد بابایی اشکال نداره خوب می شه .تعجب

الهی قربونت برم که اینقدر مهربونی گلم  دوس نداری مهدی خراب بشه یا احیانا دعواش کنیم .ماچ

دستا همیشه تو دهانشه دیگه هیچ راهی به نظر نمی رسه که این عادتشو کنار بزاره. سوال

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (7)

ماماني مهديار
24 بهمن 91 11:16
چون مي گذرد غمي نيست.عزيزم همه ي ما يه وقتايي همچين حالتي بمون دست ميده.ايشالا زودتر خوب بشي.به گل پسر هم يادت بده از خودش دفاع كنه.اجازه نده كسي حقش رو بخوره.مهديار منم هميشه از دست اين دختر همسايه صورش خط خطي بود ولي الان ديگه ياد گرفته از خودش دفاع كنه

می دونم ولی اگه بگم تو همون کار بکن بعد عواقب داره که خیلی بدتر.
ماماني مهديار
25 بهمن 91 23:38
اگه همون يه بار باشه ايرادي نداره،اما خداي نكرده اگه دفعه هاي بعد هم پيش بياد چي؟دوست داريد بازم اين گل پسري بي تفاوت باشه؟من هميشه به مهديار ميگم نيا بگو فلاني منو زد خودت از حقت دفاع كن.

نمی دونم من اینجوریم می گم من باید حواسمو جمع کنم که مواظب بچه ام باشم و حواسم بهش باشه که همچین اتفاقی نیافته که بعد دچار اختلاف بشیم این خواهرم خیلی حساسه بخاطر همین .ولی خداشکر هانی اینجوری نیست بهرحال می تونه از عهده خودش بربیاد .

مامان هانی
3 اسفند 91 20:40
قربونش برم من دوست دارم هانی من هم مثل هانی شما عاقل بشههمش منتظرم ببینم که کی دست از این کتک کاری بر میداره
هانی جووون رو جای من ببوس

الهی خوب می شه البته پسرمون خوبه ولی یه خورده بازیگوشه ببوسش

یاس
4 اسفند 91 1:34
عزیز دل خاله.قربونش برم من که دلم براش یه ذره شده بود.جیگرم .
دلم برای نیره گلی هم تنگ شده بود.حسودی نکنی.اینم دوتا بوس برایه مامان و پسر

مرسی عزیزم

سپید مامان علی
6 اسفند 91 9:00
نیره جون امیدوارم دوباره حالت روبراه بشه و از کلافگی در بیای
فدای این گل پسر شیرین و مهربون بشم که اینقدر تو داره و چیزی به شما نگفته
خیلی مردی اما از نوع کوچیکش

مرسی خاله جون



مامان محمد و ساقی
10 اسفند 91 22:34
سلام نیره جون
ببخش دیر پستتو خوندم
چرا دیگه پست نزاشتی عزیزم
الان حالت چطوره؟
روبه به رایی؟
چه پسر با گذشتیه هانی جون.آفرین

مرسی بد نیستم ولی هنوز اثارش وجود داره
اره نمی دونم خیلی تنبل شدم بهار نیومده من کسل کسلم .
مامان محمد و ساقی
10 اسفند 91 22:34
آهنگ وبت رو دوست دارم

کلا از فرزاد فرزین خوشم میاد