همینجوری ...
سلام عسلکم خوبی .
یه مدته یعنی بعد از امتحاناتم نمی دونم چرا ولی کاملا بی حوصله ام و بی انگیزه فقط دارم روزها رو می گذرونم با اینکه تعطیلات پیش اومد ولی هیچ جا نرفتیم همش خونه بودیم اینم بگم سرمای بدی خوردم هنوزم خوب نشدم .شنبه رو مرخصی گرفتم با هم خونه بودیم .
شبش با بابا صحبت می کردیم اینکه شنبه برم سرکار یا نه ؟ تو هم که مشغول بازی بودی ولی انگار حواست به ما بود .باباحسین گفت : خانم می خای بری یا نه خونه هستی ؟منم گفتم معلوم نیست شاید نرفتم که هانی یهو با خنده گفت اره منم پیش مامانی می مونم بعد شروع کرد به خنده و رقص .الهی قربونت برم که کلی ذوق کردی از اینکه خونه هستم ولی ای بلا حواست به حرف ما بود و سریع فهمیدی راجع به چیه داریم حرف می زنیم منو و بابا کلی خندیدیم.
یه مدته هانی من می خواد صدا بزنه منو یا کاری انجام بده برام همش کلمه گلم رو بهم می گه .
مامانی گلم غذاتو خوردی .آره گلم آپرین مامان گلم دیدی حالا قوی شدی (اون به من می گه روزگارو می بینید) گلم خسته شدی استراحت کن .
یا
گلم شب بخیر بگو بخواب باشه خاب
گلم شیطونی نکنیا آقا گرگه میادا باشهَ خاب گلم
کلی می خندم با این حرف زدنش و با این گل گفتنش .
غروب یکشنبه آقاجون زنگ زد و شام اومدن پیش ما البته با خاله لیلانیا. طبق معمول تمام اسباب بازیها و کتاب داستان و هر چی که بود اوردی بیرون تا با مهدی بازی کنی بعد که خسته شدین رفتیم سراغ تاب که اول مهدی نشست مثل اینکه زیاد طول می کشه نشستن مهدی اعتزاض می کنی بهش می گی بیاد پایین ولی مهدی نمی یاد که با هم گلاویز می شین مثل اینکه مهدی حریف بوده حسابی صورتو چنگ انداخته بود تو روی غرورت موندی اصلا گریه نکردی .منم تو آشپزخونه مشغول پخت و پز بودم که مهدی اومد گفت خاله صورت هانی داره خون میاد دیگه قلبم افتاد سریع رفتم دیدم که با دستمال کاغذی صورتشو نگه داشته قیافه خیلی ناراحت پرسیدم ازش چیزی نگفت .مهدی گفت خودش چنگ گرفت خاله دیگه چیزی نگفتم یعنی چی می گفتم بچه ن دیگه .خلاصه گذشت و جاتوت خالی شام خوردیم همه راهی خونه هاشون شدن .موقع خواب بود و تعویض لباس های هانی دوباره ازش پرسیدم که چرا صورتت اینجوری شد و چرا دعوا کردین . در کمال تعجب .فکر می کنید چی گفت بهم :
مامانی حرف نزن چیزی نگو دیگه نگو
یه نگاه به حسین انداختم بهم گفت ادامه نده " منم چیزی نگفتم دوباره موقع خواب حسین ازش سوال کرد و گفت مهدی تاب بازی می کرد منو چنگ زد بابایی اشکال نداره خوب می شه .
الهی قربونت برم که اینقدر مهربونی گلم دوس نداری مهدی خراب بشه یا احیانا دعواش کنیم .
دستا همیشه تو دهانشه دیگه هیچ راهی به نظر نمی رسه که این عادتشو کنار بزاره.