هانیهانی، تا این لحظه: 13 سال و 11 ماه و 15 روز سن داره
هامینهامین، تا این لحظه: 9 سال و 4 ماه و 2 روز سن داره

هانی و هامین گل پسرای مامان و بابا

این چند وقت

1392/1/28 13:03
نویسنده : مامان نیره
423 بازدید
اشتراک گذاری

سلام ماه قشنگم .قلبخوبی.منم خوبم چون تو رو دارم .ماچ

از سیزده بدر شروع می کنم برای نوشتن منتها چون دوربین یادم رفته بود هیچ عکسی ندارم .خجالت هر چند زیاد حال نداشتی و سرما خورده بودی ولی روز خوبی بود حسابی خوش گذشت  اینقدر بازی کرده بودیم که دیگه حالی برامون نمونده بود اینقدر بدنها کوفته و خسته بود که رمقی نداشتیم برای خوردن شام  ساعت 9 همون خوابیدیم تا فردا ساعت 12 ظهر خوشبختانه فرداشو مرخصی گرفته بودم  ولی انگار سختی خیال رفتن نداشت هنوز بی حال بودیم ولی با خواب بعدازظهر سرحال شدیم  شما هم که خدای شکر با حموم کردنت بهتر شده بودی  خوشحال بودم که بهتری .ماچ

دانشگاهم دوباره شروع شده به خاطر انتخابات خیلی فشرده شده و بیشتر از یک ماه طول نمی کشه که این ترم هم تموم میشه باز میشم مامان و پسر و باز گردش و ددری.چشمک

حرفهای قشنگ گل پسری :لبخند

پریشب تو آشپزخونه مشغول پختن غذا بودم که هانی صدام زد :

هانی : مامانی نیگاه کن منو

نگاش کردم و بعد هانی دستاشو گذاشت روی چشماش و گفتفرشته

هانی : تو مامانی من نیستی تو مامانی چشماهای منی

منم تعجب چی گفتی من مامانی تو نیستم پس مامانی کی هستم من به خیال اینکه ناراحت از دستم

هانی : نه تو مامانی چشمهای منی

الهی بمیرم برات که منو اینجوری تشبیه می کنی عسلکم عاشقتم تو مالک قلب و روح و جشم منی عزیزم. دوستت دارمقلبماچ

تو ایام عید بود که بیرون بودیم هانی چیزی ازم خواست باهاش مخالفت کردم  و بهش گفتم دوس ندارم دیگه درموردش بحث کنی .سرشو انداخت پایین و به راه رفتن ادامه داد دیدم ساکته دلم براش سوخت که چرا تو ذوقش زدم ولی لازم بود پس با خودم کنار اومدم ولی باز طاقت نیاوردم صداش کردم . هانی جان از دست من ناراحتی ؟ناراحت

الهی قربون مهربونیت برم که واقعا دوست داشتی هستی

برگشت سمت من و گفت نه مامان جون نگاه کن من خوشحالم .الهی .یه لبخند مصنوعی تحویلم داد تا از نگرانی در بیام .

آخه موندم این همه سیاست از کجا یاد گرفتن و این همه حرف که چطوری بیانش کن  و چی بگن بخدا موندم متفکر

راستی برای گل پسری دوچرخه خریدیم هر چند قرار بود کادئوی تولدش باشه ولی نه اون طاقت آورد نه خودمون که دیگه براش خریدیم مبارکت باشه عزیزکم

اینم باغچه خونمون که دیه حالا درختاش شکوفه زدن

روز شهادت حضرت فاطمه (س) هم رفتیم زیات آستانه اشرفیه .

پارک آستانه اشرفیه خیلی زیبا بود و سرسبز

اینم مثلا تردمیل پارک بود که هانی چجوری چسبیده بهش آخه مجبوری بچه کلی خوشم اومده که می چرخید.

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (13)

مامان هانی
1 اردیبهشت 92 21:38
عزیزیک شیرین زبونم خداحفظت کنه

مرسی

سپید مامان علی
2 اردیبهشت 92 10:09
به به خوشحالم که سیزده بدر بهتون خوش گذشته...
و خوشحال تر از اینکه هانی جون سرما خوردگیش بهتر شده...
فدای سیاست و مهربونیت گل پسر شیرین
چه دوچرخه نازی...مبارکت باشه

مرسی کلم

مامان محمد و ساقی
6 اردیبهشت 92 21:46
سلام نیره جون
ایشالله همیشه بهتون خوش بگذره عزیزم


مرسی قربونت برم
مامان محمد و ساقی
6 اردیبهشت 92 21:47
ای جان دوچرخت مبارک عزیزم


مامان محمد و ساقی
6 اردیبهشت 92 21:47
زیارت قبول عزیزم.منم اون پارک رو دوست دارم


مامان محمد و ساقی
6 اردیبهشت 92 21:48
چه حیاط خوشگلی دارین


[
مامان محمد و ساقی
6 اردیبهشت 92 21:49
ایشالله همه لحظه های زندگیتون پر از شادی و سلامتی باشه و شما مادر و پسر همیشه در قلب و روح همدیگه چای داشته باشین

مرسی مینا جون

یاس
8 اردیبهشت 92 1:46
سلام دوست قدیمی.دلم بر اتون تنگ شده بود.هانی بزرگ شده ماشاالله.دوچرخه اش هم خیلی خوشگله مامانی.
پارسا هم این روزا خیلی مریض میشه هنوز هم خوب نشده.از بعد از سیزده بدر همینطور مریضه.
امان از دست این فسقلی ها.
امیدوارم که همیشه روزای خوبی داشته باشیین

سلام منم همینطور دلم براتون تنگ شده بود هر چند هر روز مهمون وبلاگت بودم البته به صورت خاموش .
الهی امان از دست این مریضی نمی دونم کی رخت بر می بنده انشاء اله بعد از این مریض نشه .



سمانه مامان پارسا جون
9 اردیبهشت 92 11:06
سلام عزیزم خوبید؟
چه عکسهای خوشگلی


سلام مرسی عزیزم ما خوبیم ممنون از احوالپرسیتون
سپید مامان علی
9 اردیبهشت 92 14:04
ما آپیم

اومدم

سمانه مامان پارسا جون
11 اردیبهشت 92 0:17
سلام عزیزم
روزتون مبارک خانومی

مرسی گلم روز شما هم مبارک



مامان اميرحسين و ارميا
22 اردیبهشت 92 20:51
عزيزم دوچرخه مبارك گل پسرمون باشه
پرهام ومامانش
17 خرداد 92 13:56