رمضان و عید فطر
عید فطر مبارک
عسلی مامان سلام خوبی ؟سلامتی ؟ خوب خدای شکر
برات بگم از ماه رمضون ماهی که من بخاطر تو پسری دو سالش بی نصیب بودم و نمی تونستم روزه بگیرم ولی امسال روزه داری می کنم خدای شکر اصلا نه تشنه شدم نه گرسنه .به قول عزیزجون که می گه سختی بده صبرش می ده و واقعا راست می گه هر چند سعی کردم تو این یک ماه بیرون نرم چون یک و دو باری که مجبور بودم رفتم واقعا اذیت شدم 15 روز دوم که هوای شهرمون واقعا عالی بود شده بود رمستون هم سرد و هم بارونی.
از تو بگم که می گفتی روزه ای ولی همش می گفتی گشنمه .من نمی دونم روزه ات برای چی بود . خلاصه این یک ماه برای تو خوب بود چون ساعت کاریم به معنای واقعی عالی بود ساعت 30/8 می رفتم ساعت 1 هم تعطیل و بیشتر با هم بودیم غذات هم به موقع بود و خواب و استراحت هم بموقع .خدای شکر اینم برکتی از این ماه بود و داشتیم و خدای شکر .
عید فطر هم مثل هر سال خونه عزیز بودیم به قول خودت عزیز بابایی . (به مادر جون می گی عزیز خودمون ) تعیبری که تو ازشون داری . نهار خوردیم بعداز ظهر راه افتادیم رفتیم سمت یه زیارتگاه به اسم سید جواد یه شهیدِ که خیلیا بهش اعتقاد دارن زیارت کردیم عمه ها رفتن تو بازارش یه چرخی زدن و بعد رفتیم سمت پارک فومن همونجا زیرانداز پهن کردیم و نشستیم خدا رو شکر فومن بارونی نبود چون تولد حنانه (دختر دایی بابایی) بود عصرانه مونو انداختیم گردن زن دایی بنده خدا هم مایه گذاشت تعدادمون زیاد بود یه بیست نفری بود ولی اینم بگم زن دایی لارژه ما رو ساندویچ مهمون کرد ما هم چون نمی دونستم تولد کادو پول دادیم تو پارک هر وسیله که بود آقا هانی ازشون بی نصیب نموند و سوار شد .خدای شکر که بهش خوش گذشت شام دوباره برگشتیم خونه عزیز فرداش هم تعطیل بودم اونجا بودیم که شب برگتشیم خونه .خوش گذشت باورتون نمیشه اولین گردش من با خانواده شوهر بود
اینم قایق سواری با دختر عمه هاش خنانه و فاطمه