هانیهانی، تا این لحظه: 13 سال و 11 ماه و 13 روز سن داره
هامینهامین، تا این لحظه: 9 سال و 4 ماه سن داره

هانی و هامین گل پسرای مامان و بابا

مشهد

ناز مامان سلام امروز تمام وسایل هامون جمع کردیم و داریم می ریم مشهد با خاله جون .انشاء اله که بهمون خوش میگذره مامان جون از طرف اداره اعلام کردن برای مکه منم اسم تو و بابا را نوشتم ولی امروز کنسل شد رهبر اعلام کرده بود اگه تسهیلات بدن حرام هستش به خاظر همین پولهای ما رو برگردون.خیلی نارحت شدم ولی خب قسمت نبود تنها چیزی که می شد گفت .انشاء اله عکسهای مشهد رو برات می ذارم . هانی جان فعلاً یه سری از عکسها رو می زارم تا وقت کنم دوربین خالی کنم اینو رو با موبایل گرفتیم زمانی که رفتیم پیش کبوتر ها با بابا عکس انداختی پسری دوستت دارم . اینجا رفته بودیم برای خرید که از این ماشین ها کرایه کردیم و...
12 دی 1390

تولد پسر خاله مهدی جون

سلام به همه کسم و همه وجودم چطوری پسری .خوبی دیروز خاله لیلا تلفن کرد ما رو به تولد مهدی جون دعوت کرد چون ماه صفر  نه می شه  شعری گذاشت و نه دستی به خاطر همین ساعت 4 بود بابا حسین منو و تو برد خونه خاله .اول یه خورده غربیگی کردی چون عمه های مهدی جون نمی شناختی کم کم با بچه جور شدی تا اینکه کادئو ها باز کردن خاله پروین برای مهدی جون لباس مرد عنکبوتی گرفته بود  مهدی خودش اول می ترسید ولی ترسش بعد ریخت که کلاه گذاشت رو سرش که یکدفعه با صدای بلند تو من از جام پریدم خیلی ترسیده بودی  قربونت برم الهی فدات شم  همین شد که دیگه آقای هانی از بغلم پایین نیومد. حتی عکسهایی که ازت گرفتم همش حواست به اینکه نکنه مهدی بی...
11 دی 1390

تولد پسر خاله مهدی جون

سلام به همه کسم و همه وجودم چطوری پسری .خوبی دیروز خاله لیلا تلفن کرد ما رو به تولد مهدی جون دعوت کرد چون ماه صفر نه می شه شعری گذاشت و نه دستی به خاطر همین ساعت 4 بود بابا حسین منو و تو برد خونه خاله .اول یه خورده غربیگی کردی چون عمه های مهدی جون نمی شناختی کم کم با بچه جور شدی تا اینکه کادئو ها باز کردن خاله پروین برای مهدی جون لباس مرد عنکبوتی گرفتهبود مهدی خودش اول می ترسید ولی ترسش بعد ریخت که کلاه گذاشت رو سرش که یکدفعه با صدای بلند تو من از جام پریدم خیلی ترسیده بودی قربونت برم الهی فدات شم همین شد که دیگه آقای هانی از بغلم پایین نیومد. حتی عکسهایی که ازت گرفتم همش حواست به اینکه نکنه مهدی بیاد طرفت . یه عکس دس...
11 دی 1390

19 ماهگیت مبارک

سلام به ول ولۀ خونه ام   خوبی چطوری .پسری دیگه داری واسه خودت مردی می شی .نوزده ماهگیت مبارگ  جیگر مامان . نمی دونم چرا  ؟ اصلا خواب نداری .خوابت خیلی کم شده حسابشو بکن از سرکار  می یام خسته  ولی در عوض تو سرحال و شنگول . یاد گرفتی تو مهد می خوابی خونه که می آی دیگه نمی خوابی بعضی از روزها واقعا خوابم می گیره ناجور اینقدر صدام می کنی  که دیگه ناچاراً بلند می شم  باهات بازی می کنم . اینقدر که مامان می گی .از کارهایی که انجام می دی اینکه  یه بار اون طرف اپن میری دستو دراز می کنی و میگی مامان سلللللللللللللام . بعد دوباره می آی تو آشپزخونه می گی مامان سللللللللللام الهی قربونت برم که موقع نشست ...
8 دی 1390

19 ماهگیت مبارک

سلام به ول ولۀ خونه ام خوبی چطوری .پسری دیگه داری واسه خودت مردی می شی .نوزده ماهگیت مبارگ جیگر مامان . نمی دونم چرا ؟ اصلا خواب نداری .خوابت خیلی کم شده حسابشو بکن از سرکار می یام خسته ولی در عوض تو سرحال و شنگول . یاد گرفتی تو مهد می خوابی خونه که می آی دیگه نمی خوابی بعضی از روزها واقعا خوابم می گیره ناجور اینقدر صدام می کنی که دیگه ناچاراً بلند می شم باهات بازی می کنم . اینقدر که مامان می گی .از کارهایی که انجام می دی اینکه یه بار اون طرف اپن میری دستو دراز می کنی و میگی مامان سلللللللللللللام . بعد دوباره می آی تو آشپزخونه می گی مامان سللللللللللام الهی قربونت برم که موقع نشست و بلند شدن ازم یاد گرفتی می گی یا علی .(علی ه...
8 دی 1390

خرید زمستانی

سلام به باز و دم زندگیم . خوبی ناز گل مامان .حالت چطوره عسل مامان با شروع زمستون منو و بابا هم تصمیم گرفتیم برات خرید زمستونی انجام بدیم . ولی بابا وقت نداشت من و تو با هم رفتیم بماند که چقدر اذیت کردی .یه بار دوست داشتی پایین باشی یه بار دوست داشتی بغل باشی. خیلی خسته شدم ولی باید خرید می کردم و نمی تونستم الکی خرید کنم باید یه چیز خوب می گرفتم. خلاصه با کلی خستگی و لجبازی تو تونستم اینو بخرم .  برات چکمه هم خریدم ولی فعلا عکسی ندارم بعد می زارم برات می بوسمت .دوستت دارم   اینم یه کاپشن خوشگل و ناز برای پسر خوش تیپم. ...
7 دی 1390

خرید زمستانی

سلام به باز و دم زندگیم . خوبی ناز گل مامان .حالت چطوره عسل مامان با شروع زمستون منو و بابا هم تصمیم گرفتیم برات خرید زمستونی انجام بدیم . ولی بابا وقت نداشت من و تو با هم رفتیم بماند که چقدر اذیت کردی .یه بار دوست داشتی پایین باشی یه بار دوست داشتی بغل باشی. خیلی خسته شدم ولی باید خرید می کردم و نمی تونستم الکی خرید کنم باید یه چیز خوب می گرفتم. خلاصه با کلی خستگی و لجبازی تو تونستم اینو بخرم . برات چکمه هم خریدم ولی فعلا عکسی ندارم بعد می زارم برات می بوسمت .دوستت دارم اینم یه کاپشن خوشگل و ناز برای پسر خوش تیپم. ...
7 دی 1390

همکاری پسرم با مامانش

سلام به پسر گلم هانی جون قربونت برم  الهی که هر چی می گم گوش می کنی یه روز صبح جمعه بابا به من تو کارهای خونه کمک کرد و تو یاد گرفتی  از اون روز  دیگه تا تی برمی دارم میای از من می گیری تو تی بکشی منم نخواستم این کارهات بدون ثبت باشه بخاطر همین ازت عکس انداختم .قربون همکاریت برم پسر نام  هر چی  روی زمین افتاده باشه برداری  و تو سینگ ظرفشویی می ندازی دیگه اینو نمی دونی نباید پرت کنی چون یه بار  لیوان گذاشتی غافل از بشقابم اونجاست موقع ظرف ششتن متوجه شدم شکسته . مرسی پسر با همت و کارکن   ...
5 دی 1390

همکاری پسرم با مامانش

سلام به پسر گلم هانی جون قربونت برم الهی که هر چی می گم گوش می کنی یه روز صبح جمعه بابا به من تو کارهای خونه کمک کرد و تو یاد گرفتی از اون روز دیگه تا تی برمی دارم میای از من می گیری تو تی بکشی منم نخواستم این کارهات بدون ثبت باشه بخاطر همین ازت عکس انداختم .قربون همکاریت برم پسر نام هر چی روی زمین افتاده باشه برداری و تو سینگ ظرفشویی می ندازی دیگه اینو نمی دونی نباید پرت کنی چون یه بار لیوان گذاشتی غافل از بشقابم اونجاست موقع ظرف ششتن متوجه شدم شکسته . مرسی پسر با همت و کارکن ...
5 دی 1390