خدا خیلی دوستم داره
هانی من میخوام از یه اتفاق برات بگم که خیلی سخته ولی وقتی بهش فکر می کنم می گم خدا واقعا دوستم داشته یا نه به تو رحم کرده و تو رو دوست داشته پریروز تصمیم گرفتم با هم بریم بیرون رفتم مغازه تاپ جهیز تا از این ظرفهای سرامیکی بخرم دو مدل خوشم اومد و خریدیم وقتی به شیرینی سهیل رسیدیم کیک خواستی داخل مغازه شدم شیرینی تر هر چی داشت قهوه ای و تلخ و کیکاش هم همه بزرگ .بهرحال قانعت کردم که تلفن می کنم به بابا که برات بخره . اومدیم بیرون چون وسایل داشت برگشتم به سمت خونه که به کلوپ رسیدیم عکس کلاه قرمزی تو ویترین بود دلم نیومد نخرم یه سی دی عمو پورنگ و یه سی دی کلاه قرمزی خریدم . گذشت و اومدیم سر کوچه خودمون . از ماش...
نویسنده :
مامان نیره
13:06